کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مروق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مروق
/moravvaq/
معنی
۱. صافشده؛ صافی؛ بیدُرد.
۲. دارای رواق.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بادهبیدرد، پالوده، صاف، ناب ≠ درد
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مروق
واژگان مترادف و متضاد
بادهبیدرد، پالوده، صاف، ناب ≠ درد
-
مروق
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (مص ل .) خارج گردیدن از دین و آیین .
-
مروق
فرهنگ فارسی معین
(مُ رَ وَّ) [ ع . ] (اِمف .) پالوده شده ، صاف شده .
-
مروق
فرهنگ فارسی معین
(مُ رَ وِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - صاف کننده . 2 - رواق سازنده ، معمار.
-
مروق
لغتنامه دهخدا
مروق . [ م ِرْ وَ ] (اِ ع اِ، مص )در شگفت آوردن و خوشحال ساختن . (غیاث ) (آنندراج ).- مروق زدن ؛ شگفتی نمودن . خوشحال ساختن . (حاشیه ٔ مثنوی ).
-
مروق
لغتنامه دهخدا
مروق . [ م ُ ] (ع اِ) ج ِ مَرْق . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به مرق شود.
-
مروق
لغتنامه دهخدا
مروق . [ م ُ ] (ع مص ) بیرون گذشتن تیر از نشانه و نرسیدن بر آن . (از منتهی الارب ). داخل شدن تیر در نشانه و خارج شدن آن از سمت دیگر یعنی از غیر محل خود، و از آن است مروق از دین ، یعنی بسبب بدعت یا ضلال از دین خارج شدن ، که صفت آن مارق باشد.(از اقرب ا...
-
مروق
لغتنامه دهخدا
مروق . [ م ُ رَوْ وَ ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی از مصدر ترویق . رجوع به ترویق شود. صاف کرده شده و مصفی . (غیاث ) (آنندراج ). بی آمیغ. مصفی . صافی . پالوده : گیتی همه جهل و حب او علم مردم همه تیره او مروق . ناصرخسرو. || بیت مروق ؛ خانه ٔ رواق دار. (منتهی...
-
مروق
لغتنامه دهخدا
مروق . [ م ُ رَوْ وِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر ترویق . رجوع به ترویق شود. صاف کننده . پالاینده . || رواق سازنده یعنی معمار و کسی که پرده بر سقف خانه بندد. (غیاث ) (آنندراج ) : قدرش مروقیست بر این سقف لاجوردفرش رفوگری است بر این فرش باستان .خاقانی .
-
مروق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moravvaq ۱. صافشده؛ صافی؛ بیدُرد.۲. دارای رواق.
-
جستوجو در متن
-
مروقة
لغتنامه دهخدا
مروقة. [ م ُ رَوْ وَ ق َ ] (ع ص ) تأنیث مروق که نعت مفعولی است از مصدر ترویق . رجوع به مروّق و ترویق شود.
-
صبوحی
واژگان مترادف و متضاد
باده، ساغر، صبوح، صراحی، غارج، مروق، می
-
رحیق
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیغش، صاف، ناب ۲. باده، خمر، شراب، صافی، مروق، مل ≠ درد
-
ناب
واژگان مترادف و متضاد
بیآمیغ، بیآمیزش، بیغش، پاک، خالص، سره، صافی، صاف، صراح، محض، مروق، ویژه ≠ ناسره