کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مروسیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مروسیدن
/morusidan/
معنی
۱. رنج بردن در کاری یا برای چیزی.
۲. عادت کردن به چیزی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
exercise, use
-
جستوجوی دقیق
-
مروسیدن
فرهنگ فارسی معین
(مُ رُ دَ) (مص م .) عادت کردن به چیزی .
-
مروسیدن
لغتنامه دهخدا
مروسیدن . [ م َ دَ ] (مص ) عادت کردن به چیزی . (جهانگیری ) (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). آموخته شدن . (ناظم الاطباء). || رنج بردن در کاری به وقت بی چیزی و مفلسی . (برهان ) (از جهانگیری ). رنج بردن به کاری . (انجمن آرا) (آنندراج ). || واکوشیدن . مم...
-
مروسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] morusidan ۱. رنج بردن در کاری یا برای چیزی.۲. عادت کردن به چیزی.
-
جستوجو در متن
-
ممارست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ممارَسة] momāresat به کاری پرداختن و همیشه به آن مشغول بودن و تمرین کردن؛ مروسیدن.
-
مروسیده
لغتنامه دهخدا
مروسیده . [ م َ دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از مروسیدن . رجوع به مروسیدن شود. علاج شده : سقاء مرکوک ؛ مشک مروسیده ٔ اصلاح یافته . (منتهی الارب ).
-
مروسا
لغتنامه دهخدا
مروسا. [ م َ ] (نف ) مروسنده . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مروسنده و مروسیدن شود.
-
مروسنده
لغتنامه دهخدا
مروسنده .[ م َ س َ دَ / دِ ] (نف ) نعت فاعلی از مروسیدن . آموخته شده و عادت کرده . عادت کننده به چیزی : ذومعمع؛ صابر و شکیبا بر کارها و مروسنده ٔ بر آن . رجل مرس ؛ مردسخت مروسنده . (منتهی الارب ). رجوع به مروسیدن شود.
-
مروسندگی
لغتنامه دهخدا
مروسندگی . [ م َ س َدَ / دِ ] (حامص ) صفت مروسنده . (یادداشت مرحوم دهخدا). مروسنده بودن . رجوع به مروسنده و مروسیدن شود.
-
مروسیدگی
لغتنامه دهخدا
مروسیدگی . [ م َ دَ / دِ ] (حامص ) صفت مروسیده . مروسیده بودن . رجوع به مروسیدن و مروسیده شود.
-
معافسة
لغتنامه دهخدا
معافسة. [ م ُ ف َ س َ ] (ع مص ) همدیگر مروسیدن . (منتهی الارب ). همدیگر را مروسیدن . (ناظم الاطباء).چاره و معالجه کردن و گویند؛ بات یعافس الأمور. (ازاقرب الموارد). || پای فانشستنگاه کسی زدن . (تاج المصادر بیهقی ). پای بر سرین کسی زدن . (منتهی الارب ...
-
علهسة
لغتنامه دهخدا
علهسة. [ ع َ هََ س َ ] (ع مص ) سخت مروسیدن چیزی را. (از منتهی الارب ). بسختی ممارست کردن چیزی را (از تاج العروس ) (اقرب الموارد) (متن اللغة).
-
علاج کردن
لغتنامه دهخدا
علاج کردن . [ ع ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تیمار کردن و مروسیدن . || مداوا نمودن و معالجه کردن . || چاره نمودن و تدبیر کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به علاج شود.
-
تماصع
لغتنامه دهخدا
تماصع. [ ت َ ص ُ ] (ع مص ) باهم مروسیدن در جنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). تعالج در جنگ . (از اقرب الموارد).
-
ممارزة
لغتنامه دهخدا
ممارزة. [ م ُرَ زَ ] (ع مص ) مروسیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ممارست . (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة).