کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مرور
/morur/
معنی
۱. رفتن؛ گذشتن؛ گذر کردن.
۲. مطالعۀ اجمالی کتاب.
۳. سپری شدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تکرار، دوره
۲. مطالعه
۳. یادآوری
۴. رفتن، طی، عبور، گذر، گذشتن
برابر فارسی
بازبینی، بازنگری، رفت و آمد
فعل
بن گذشته: مرور کرد
بن حال: مرور کن
دیکشنری
overview, perusal, review, revision
-
جستوجوی دقیق
-
مرور
واژگان مترادف و متضاد
۱. تکرار، دوره ۲. مطالعه ۳. یادآوری ۴. رفتن، طی، عبور، گذر، گذشتن
-
مرور
فرهنگ واژههای سره
بازبینی، بازنگری، رفت و آمد
-
مرور
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (مص ل .) گذشتن ، گذر کردن .
-
مرور
لغتنامه دهخدا
مرور. [ م ُ ] (ع مص ) گذشتن و رفتن . (از اقرب الموارد) (غیاث ). بگذشتن . (المصادر زوزنی ). بشدن . (تاج المصادر بیهقی ). بگذشتن و بشدن . (دهار). گذرکردن . مرور أزمنه ، مرور ایام ، مرور اعوام ، مرور ایام و لیالی ، مرور لیالی ، مرور زمان ، مرور شهور و ...
-
مرور
لغتنامه دهخدا
مرور. [ م ُ ](ع اِ) ج ِ مَرّة. (منتهی الارب ). رجوع به مرة شود.
-
مرور
دیکشنری عربی به فارسی
گذر , عبور , حق عبور , پاساژ , اجازه عبور , سپري شدن , انقضاء , سفردريا , راهرو , گذرگاه , تصويب , قطعه , نقل قول , عبارت منتخبه از يک کتاب , رويداد , کارکردن مزاج , شد وامد , امد وشد , رفت وامد , عبو ومرور , وساءط نقليه , داد وستدارتباط , کسب , کالا...
-
مرور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] morur ۱. رفتن؛ گذشتن؛ گذر کردن.۲. مطالعۀ اجمالی کتاب.۳. سپری شدن.
-
مرور
دیکشنری فارسی به عربی
خطا , لمحة
-
واژههای مشابه
-
مرور کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. گذشتن، سپری شدن، عبور کردن ۲. یادآوری کردن، بهخاطر آوردن ۳. مطالعه اجمالی کردن، از نظرگذرانیدن ۴. تکرار کردن
-
retrospective
مرور آثار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] نمایش مجموعهای از فیلمها که به یک کارگردان یا بازیگر یا دورهای خاص یا سبک و مضمون و گونه و کشور خاصی تعلق دارد
-
مرور دادن
لغتنامه دهخدا
مرور دادن . [ م ُ دَ ] (مص مرکب ) عبور دادن . گذراندن . گذردادن .
-
مرور کردن
لغتنامه دهخدا
مرور کردن . [ م ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گذشتن . گذر کردن . عبور کردن .- عبور و مرور کردن ؛ رفت و آمد کردن . آمد و شد کردن .|| به اجمال نظر افکندن به چیزی یا خواندن کتابی را.
-
إِجازَة مُرُورٍ
دیکشنری عربی به فارسی
جواز عبور , مجوز عبور و مرور , پروانه عبور و مرور
-
مرور كرد
دیکشنری فارسی به عربی
استعرض