کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مروحة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مروحة
معنی
پروانه هواپيما وکشتي وغيره
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مروحة
لغتنامه دهخدا
مروحة. [ م َرْ وَ ح َ ](ع اِ) بیابان و جای باد گذر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جایگاه که باد نیک وزد. (دهار). ج ، مَراویح . (منتهی الارب ). ج ، مَراوح . (از اقرب الموارد).
-
مروحة
لغتنامه دهخدا
مروحة. [ م ِرْ وَ ح َ] (ع اِ) مروحه . مروح . رجوع به مروح و مروحه شود.
-
مروحة
دیکشنری عربی به فارسی
پروانه هواپيما وکشتي وغيره
-
واژههای مشابه
-
مروحه
فرهنگ فارسی معین
(مِ وَ حَ یا حِ) [ ع . مروحة ] (اِ.) بادبزن . ج . مراوح .
-
مروحه
لغتنامه دهخدا
مروحه . [ م ِرْ وَ ح َ ] (ع اِ) مروح . مروحة. بادکش . (منتهی الارب ). بادبیزن . (دهار). بادویزن . (زمخشری ). وسیله و ابزاری صفحه مانند که هنگام شدت یافتن گرما آن را بحرکت درآورند متحرک شدن هواو خنک شدن را. (از اقرب الموارد). بادزن . بادبزن . ج ، مَرا...
-
مروحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مروحَة، جمع: مراوح] [قدیمی] mervahe بادزن؛ بادبزن.
-
جستوجو در متن
-
پروانه هواپیما وکشتی وغیره
دیکشنری فارسی به عربی
مروحة
-
مراویح
لغتنامه دهخدا
مراویح . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مَرْوَحَة. (منتهی الارب ). رجوع به مروحة شود.
-
مراوح
لغتنامه دهخدا
مراوح . [ م َ وِ ] (ع اِ) ج ِ مِرْوَحَة. (دستورالاخوان ) (منتهی الارب ). رجوع به مِرْوَحَة شود.
-
بادبار
لغتنامه دهخدا
بادبار. (اِ) بادباز. بمعنی بادکش . (آنندراج ). رجوع به بادباز شود. بادزن . مروحه . (ناظم الاطباء). در فرهنگ شعوری نیز بمعنی بادبزن وبادبیزن و بادزن که بعربی مروحه گویند، آمده است .
-
مراوحی
لغتنامه دهخدا
مراوحی . [ م َ وِ حی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب است به مراوح که ج ِ مروحة است . (از الانساب سمعانی ). بادزن ساز و بادزن فروش . که کارش ساختن یا فروختن مروحة و بادبزن است .
-
مروح
لغتنامه دهخدا
مروح . [ م ِرْ وَ ] (ع اِ) مروحة. بادکش . (منتهی الارب ). بادزن . (بحر الجواهر). بادبزن . بادبیزن . هر چیز صفحه مانند که بحرکت در توان آورد متحرک شدن هوا و خنک شدن را به هنگام شدت گرما.ج ، مَراوح . (اقرب الموارد). و رجوع به مروحة شود.
-
وارف
لغتنامه دهخدا
وارف . [ رُ ] (اِ) بادزن . مروحه . (ناظم الاطباء). بادبزن . || هر چیز انباشته از کاه . (ناظم الاطباء). || هر چیز برآمده . (از ناظم الاطباء).