کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مروا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مروا
/morvā/
معنی
تفٲل؛ فال نیک: ◻︎ لب بخت پیروز را خندهای / مرا نیز مروای فرخندهای (عنصری: ۳۶۲).
〈 مُروای نیک: (موسیقی) [قدیمی] از الحان سیگانۀ باربد: ◻︎ چو بر مروای نیک انداختی فال / همه نیک آمدی مروای آن سال (نظامی۱۴: ۱۸۰).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تفالخیر، فالنیک ≠ مرغوا
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مروا
واژگان مترادف و متضاد
تفالخیر، فالنیک ≠ مرغوا
-
مروا
فرهنگ نامها
(تلفظ: morvā) (در قدیم) فال خوب در مقابلِ مرغوا .
-
مروا
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ په . ] (اِ.) فال نیک ، دعای خیر. مقابل مرغوا.
-
مروا
لغتنامه دهخدا
مروا. [ م َرْ ] (اِ) اسم هندی مرزنجوش است . (از مخزن الادویة).
-
مروا
لغتنامه دهخدا
مروا. [ م ُرْ ] (اِ) فال نیک و دعای خیر. (جهانگیری ) (برهان ). فال نیک . (غیاث ). فال نیکو.(اوبهی ) (آنندراج ). دعا. دعای خیر. نیک سگالی . نیک اندیشی . مرحبا. تحسین مقابل مرغوا، نفرین : روزه به پایان رسید و آمد نوعیدهر روزبر آسمانْت بادا مروا. رودکی ...
-
مروا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: morvak، مقابلِ مرغوا] [قدیمی] morvā تفٲل؛ فال نیک: ◻︎ لب بخت پیروز را خندهای / مرا نیز مروای فرخندهای (عنصری: ۳۶۲).〈 مُروای نیک: (موسیقی) [قدیمی] از الحان سیگانۀ باربد: ◻︎ چو بر مروای نیک انداختی فال / همه نیک آمدی مروای آن سال ...
-
مروا
واژهنامه آزاد
(گویش محلی مرکز استان فارس) فال بد.
-
واژههای مشابه
-
مَرُّواْ
فرهنگ واژگان قرآن
گذشتند -عبوركردند
-
واژههای همآوا
-
مروء
فرهنگ نامها
سنگی سفید و رقیق و شکننده
-
مروء
لغتنامه دهخدا
مروء. [ م ُ ] (ع اِ) ج ِ مَری ٔ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به مری ٔ شود.
-
مروع
لغتنامه دهخدا
مروع . [ م َ ](ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رَوع . رجوع به روع شود. ترسانیده شده . (غیاث ). ترسیده . بیم کرده : قاصداً آن روز بیوقت آن مروع از خیالی کرد با خانه رجوع .مولوی (مثنوی ج 4 ص 287).
-
مروع
لغتنامه دهخدا
مروع . [ م ُ رَوْ وَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر ترویع. رجوع به ترویع شود. || مرد درست و راست فراست ، یا آن که در دل او صواب انداخته باشند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کسی که بیم وخوف در دل او راه یافته باشد. (از اقرب الموارد).
-
مروع
لغتنامه دهخدا
مروع . [ م ُ رَوْ وِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر ترویع. رجوع به ترویع شود. سهمگین و هولناک . (ناظم الاطباء).