کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرهم نه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مرهم گذاری وزخم بندی
دیکشنری فارسی به عربی
ضمادة
-
موم و مَرهم
فرهنگ گنجواژه
سخت نرم و مطیع.
-
جستوجو در متن
-
مرهمرسان
واژگان مترادف و متضاد
۱. درمانگر، درمانکننده ۲. التیامبخش ۳. مرهم نه
-
نه
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ نهادن) ne(a)h ۱. = نهادن۲. نهنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): مرهمنه.
-
جراحت فزای
لغتنامه دهخدا
جراحت فزای . [ ج ِ ح َ ف َ ] (نف مرکب ) آنکه یا آنچه جراحت افزون کند. افزاینده ٔ زخم و جراحت : برخستگی دل مطلب مرهم قبول نه دل نه مرهمی که جراحت فزای اوست .خاقانی .
-
مومیایی بخش
لغتنامه دهخدا
مومیایی بخش . [ ب َ ] (نف مرکب ) مومیایی بخشنده . آنکه یا آنچه مومیایی دهد. || مرهم ده . شفابخش . مرهم نه . که شکستگی ها را جبران کند : من شکسته خاطر از شروانیان وز لفظ من خاک شروان مومیایی بخش ایران آمده .خاقانی .
-
جراح
لغتنامه دهخدا
جراح . [ ج َرْ را ] (ع ص ، اِ) کسی که جراحات را معالجه میکند. (از اقرب الموارد). کسی که زخم دارها را مداوا و پرستاری می کند. آنکه عالم به علم جراحی باشد. (ناظم الاطباء). دستکار. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). خسته بند. (یادداشت مؤلف ). در تداول امروز پزشکان...
-
گریزپا
لغتنامه دهخدا
گریزپا. [ گ ُ ] (ص مرکب ) گریزپای . غلام و کنیز که هر بار گریزد. (غیاث ). || متوحش و رمنده . (آنندراج ). آنکه عادت به گریختن دارد. گریزپای : بروید ای حریفان بکشید یار ما رابمن آورید آخر صنم گریزپا را. (کلیات شمس چ فروزانفر ج 1 ص 105).به چاک سینه نه م...
-
خشک ریش
لغتنامه دهخدا
خشک ریش . [ خ ُ ] (اِ مرکب ) جرب . (ناظم الاطباء). قسمی از جرب است که آبله های آن بی آب و خشک و آن را به کاف فارسی مفتوح گر گویند. (انجمن آرای ناصری ). توضیح : ریش جراحتی است که با وی رطوبتی نباشد چون مرض جلدی که در تداول عامه سودا گویند. (یادداشت بخ...
-
رگ زن
لغتنامه دهخدا
رگ زن . [ رَ زَ ](نف مرکب ) فصاد. (ملخص اللغات خطیب کرمانی ) (دهار).نشترزن . فصاد و جراح . (آنندراج ). حجام : آمد آن رگ زن مسیح پرست شست الماسگون گرفته به دست . عسجدی .رگ زدن باید برای دفع خون رگ زنی آمد بدانجا ذوفنون . مولوی .پس طبیب آمد به دارو کرد...
-
سخنگو
لغتنامه دهخدا
سخنگو. [ س ُ خ َ ] (نف مرکب ) سخنگوی .خطیب که سخن از روی تجربه و دانش گوید : فرستاده بهرام مردی دبیرسخنگوی و روشن دل و یادگیر. فردوسی .ز لشکر گزیدند مردی دلیرسخنگوی و داننده و یادگیر. فردوسی .نگر تا چه گوید سخنگوی بلخ که باشد سخن گفتن راست تلخ . فردو...
-
شمشیر زدن
لغتنامه دهخدا
شمشیر زدن . [ ش ِ / ش َ زَ دَ ] (مص مرکب ) تیغ زدن . کنایه از با شمشیر کشتن . جنگ کردن با شمشیر. (یادداشت مؤلف ). با شمشیر بریدن . (ناظم الاطباء). جلع. (دهار). سیف . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). معج .(منتهی الارب ). هک . (تاج المصادر بیهقی )...
-
رباعی
لغتنامه دهخدا
رباعی . [ رُ ] (اِخ ) شیخ رباعی مشهدی . صادقی کتابدار گوید: درویشی و ریاضت کشی داشت و مقبول سلطان ابراهیم میرزا، بلکه میرزا منظور وی بود. از درویشی خالی نبود و از اقسام شعر به رباعی نامیده شد. این رباعی ها از اوست :ای گل دلم از تو گو ندیم غم باش محرو...
-
بخشایش
لغتنامه دهخدا
بخشایش . [ ب َی ِ ] (اِمص ) از جرم و گناه و تقصیر و از کشتن کسی درگذشتن . (برهان قاطع). ازجرم و گناه کسی گذشتن . (انجمن آرا). از گناه درگذشتن . (غیاث اللغات ). عفو. آمرزش . (ناظم الاطباء). حَنّان . (منتهی الارب ). رأفت . رحمت و شفقت . گذشت . رحم . د...
-
دردزده
لغتنامه دهخدا
دردزده .[ دَ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) دارای درد. دردمند. مریض . علیل . خسته . بیمار. رنجور. (ناظم الاطباء). آفت رسیده . دردناک . (آنندراج ). دردرسیده . درددیده : این مقدار ندانستند که چون حشمت رایت عالی از آن دیار دور شود با کالنجار بازآید و رعیت در...