کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرنج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرنج
لغتنامه دهخدا
مرنج . [ م َ رَ ] (اِخ ) مرنگ . نام قلعه ای است در هندوستان . (برهان ). قلعه ای است سرحد مسلمانی هندوستان . (اوبهی ). قلعه ای است از ملک هندوستان . (جهانگیری ). این قلعه محل دوره ٔ دوم حبس های مسعودسعد است که به روایتی سه سال و به روایت دیگر هشت سال ...
-
جستوجو در متن
-
مرنگ
لغتنامه دهخدا
مرنگ . [ م َ رَ ] (اِخ ) مرنج . نام قلعه ای در هندوستان . (برهان ). رجوع به مرنج شود.
-
رنجیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ranjidan آزرده شدن؛ دلتنگ شدن؛ ملول شدن: ◻︎ بیهوده مرنج چون توان آسودن / میباش چنانکه میتوانی بودن (سنائی: لغتنامه: رنجیدن).
-
گرسنه چشم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی، مجاز] goro(e)sneča(e)šm آزمند؛ حریص: ◻︎ ز من مرنج چو بسیار بنگرم سویت / گرسنه چشمم و سیری ندارم از رویت (سعدی: لغتنامه: گرسنهچشم).
-
کاهکش
لغتنامه دهخدا
کاهکش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کشنده و حمل کننده ٔ کاه . کسی که کاه حمل میکند. (یادداشت مؤلف ). || به کنایت ، کاهکشان یا کهکشان است : از فلک و راه مجره اش مرنج کاهکشی را به یکی جو مسنج . نظامی .رجوع به کاهکشان و کهکشان شود.
-
ستایش گفتن
لغتنامه دهخدا
ستایش گفتن . [ س ِی ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) ستودن . مدح گفتن : گرت من ستایش نگویم مرنج که بهره ندارم ز گنج تو خنج .ازرقی .
-
قامتی
لغتنامه دهخدا
قامتی . [ م َ ] (اِخ ) اصلش از گیلان است . گویند بسیارطویل القامه بود. سایر احوالش ضرور نیست . او راست :بسیار اگر نظر به رخت میکنم مرنج بسیار هم گذشته که رویت ندیده ام .(آتشکده ٔ آذر چ شهیدی ص 167).
-
حاصل کلام
لغتنامه دهخدا
حاصل کلام . [ ص ِ ل ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) خلاصه ٔ کلام . مجمل سخن . (آنندراج ) : رنجش از هواخواهان شیوه ٔ مروّت نیست جان من مرنج از من حاصل کلام این است .ملا آفرین لاهوری .
-
صدقی
لغتنامه دهخدا
صدقی . [ ص ِ ] (اِخ ) (ملا...) فرزند طالب و از شهر هرات است ، علمی دارد اما خالی از نشانه (نشاءة؟) جنون نیست . از اوست :عرق نشسته ز پندم رخ نکوی تو راز من مرنج که میخواهم آبروی تو را.(مجالس النفائس ص 151).
-
جهاندیده
لغتنامه دهخدا
جهاندیده . [ ج َ دی دَ / دِ ] (ص مرکب ) آنکه بسیار در اقطار عالم سفر کرده . سیاحت کننده و جهانگرد. مسافر. (برهان ). سیاح . (انجمن آرای ناصری ). || مجرب .آزموده . کارکشته . تجربه کار. (آنندراج ) : درست است گفتار فرزانگان جهاندیده و پاک دانندگان . فردو...
-
شکوه داشتن
لغتنامه دهخدا
شکوه داشتن . [ ش َ / ش ِ وَ / وِ ت َ ] (مص مرکب ) گله داشتن . شکایت داشتن . گله مند بودن . (یادداشت مؤلف ) : گر نظیری شکوه از بی مهریت دارد، مرنج عیب مولا را چو پوشد بنده دولتخواه نیست . نظیری .صائب از ناز و عتاب او ندارم شکوه ای مد احسانی است از اب...
-
باد خزان
لغتنامه دهخدا
باد خزان . [ دِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد خریف . باد پائیز. باد برگ ریزان : حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست ؟ حافظ.رجوع به باد، باد پائیز وباد برگ ریزان شود.
-
بر دل گرفتن
لغتنامه دهخدا
بر دل گرفتن . [ ب َ دِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از ناخوشی و بی دماغ شدن . (آنندراج ). رنجیده شدن و آزرده گشتن . || بی صبر شدن . (ناظم الاطباء) : مرنج از بیخودیهای دلم زانک ز دیوانه کسی بر دل نگیرد.امیرشاهی سبزواری (آنندراج ).
-
خنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xanj ۱. شادی؛ طرب: ◻︎ ای مایهٴ طربم و آرام روز و شبم / من خنج تو طلبم تو رنج من طلبی (عنصری: ۳۵۴).۲. نفع؛ فایده؛ سود؛ بهره: ◻︎ گرت من ستایش نگویم مرنج / که بهره ندارم ز گنج تو خنج (ازرقی: مجمعالفرس: خنج).۳. نازوعشوه؛ غنج.