کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرفوع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مرفوع
/marfu'/
معنی
۱. (ادبی) در نحو عربی، ویژگی کلمهای که آخر آن حرکت ضمه داشته باشد.
۲. (ادبی) در عروض، ویژگی پایهای که در آن مستفعلن به فاعلن تغییر یافته باشد.
۳. [قدیمی] ازبینرفته؛ رفعشده.
۴. [قدیمی] بلندشده؛ بالابردهشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ضمهدار
۲. بلندشده
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرفوع
واژگان مترادف و متضاد
۱. ضمهدار ۲. بلندشده
-
مرفوع
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - رفع شده ، برداشته شده . 2 - کلمة عربی که آخر آن حرکت ضمه داشته باشد.
-
مرفوع
لغتنامه دهخدا
مرفوع . [ م َ] (ع مص ، اِ) نوعی از دویدن ، و آن مصدر است چون مجلود و معقول : هذه دابة لیس لها مرفوع . (از منتهی الارب ). دویدنی است کمتر از حُضر. (از اقرب الموارد). || بالاترین و سریعترین حرکت . (از اقرب الموارد). || (ص ) نعت مفعولی از رفع. رجوع به ر...
-
مرفوع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] marfu' ۱. (ادبی) در نحو عربی، ویژگی کلمهای که آخر آن حرکت ضمه داشته باشد.۲. (ادبی) در عروض، ویژگی پایهای که در آن مستفعلن به فاعلن تغییر یافته باشد.۳. [قدیمی] ازبینرفته؛ رفعشده.۴. [قدیمی] بلندشده؛ بالابردهشده.
-
واژههای مشابه
-
مَرْفُوعِ
فرهنگ واژگان قرآن
بلند شده - رفعت و بلندي داده شده (چه از لحاظ مقامي و چه ازجهت مكاني)
-
حدیث مرفوع
لغتنامه دهخدا
حدیث مرفوع . [ ح َ ث ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حدیثی است که یکی از صحابه از قول رسول صلی اﷲ علیه و سلم خبر دهد. (تعریفات سیدشریف جرجانی ). و رجوع به احادیث مرفوعه شود.
-
واژههای همآوا
-
مَرْفُوعِ
فرهنگ واژگان قرآن
بلند شده - رفعت و بلندي داده شده (چه از لحاظ مقامي و چه ازجهت مكاني)
-
جستوجو در متن
-
مرفوعات
لغتنامه دهخدا
مرفوعات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مرفوعة و مرفوع . رجوع به مرفوعة و مرفوع شود. || در اصطلاح نحو عربی ، مواردی که اسم در آن حالت مرفوع خوانده شود چون فاعل و نایب فاعل و مبتدا و خبر...
-
مرفوعة
لغتنامه دهخدا
مرفوعة. [ م َ ع َ ] (ع ص ) تأنیث مرفوع ، که نعت مفعولی است از مصدر رفع. رجوع به مرفوع و رفع شود.- احادیث مرفوعة ؛ حدیثهای مرفوع ، مرفوع از احادیث . رجوع به مرفوع و حدیث شود.|| بالا برده شده . بلند داشته و برداشته شده و برافراشته : فرش مرفوعة. (قرآن ...
-
رفع دادن
لغتنامه دهخدا
رفع دادن . [ رَ دَ ] (مص مرکب ) مرفوع کردن کلمه . (ناظم الاطباء).
-
بشیر
لغتنامه دهخدا
بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) ابن نهاس عبدی . عبدان وی را یاد کرده و حدیثی مرفوع با اسنادی بسیار ضعیف از او نقل کرده است . رجوع به الاصابة ج 1 ص 165 شود
-
جبرون
لغتنامه دهخدا
جبرون . [ ج َ ] (اِخ ) ابن واقد الافریقی . وی محدث متهمی است ، و تنها دو روایت مرفوع نقل کرده که از لحاظ مفاد هم خالی از اشکال نیست . (از لسان المیزان ج 2 ص 94).