کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرغ چمن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شیر مرغ
لغتنامه دهخدا
شیر مرغ . [ رِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از چیز نادر و نایاب .- امثال :شیر مرغ و جان آدمیزاد .
-
قلعه مرغ
لغتنامه دهخدا
قلعه مرغ . [ ق َ ع َ م ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان چادگان بخش داران شهرستان فریدن ، واقع در 54هزارگزی خاور داران . سکنه ٔ آن 17 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
فیل مرغ
لغتنامه دهخدا
فیل مرغ . [ م ُ ] (اِ مرکب ) پیل مرغ . (فرهنگ فارسی معین ). بوقلمون . (یادداشت مؤلف ).
-
میش مرغ
لغتنامه دهخدا
میش مرغ . [ م ُ ] (اِ مرکب ) پرنده ای آبی و کبودرنگ که آن را خرچال نیز گویند. (از برهان ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). مرغی است آبی رنگ و آن بزرگتر از بوقلمون است و در اطراف کرمانشاهان بسیار است و آن را شکارچیان صید کنند. خرچال .توقدری . هوبره . ...
-
مرغ آب
لغتنامه دهخدا
مرغ آب . [ م ُ غ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرغابی . (ناظم الاطباء). مرغ آبی . رجوع به مرغ آبی و مرغابی شود.
-
مرغ آبی
لغتنامه دهخدا
مرغ آبی . [ م ُ غ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هر مرغی که در آب زندگی می کند. (ناظم الاطباء). ابن الماء. (دهار) : مرغ آبی به سرای اندر چون نای سرای باژگونه به دهان باز گرفته سرنای . لامعی .روان گشته به نقلان کبابی گهی کبک دری گه مرغ آبی . نظامی .بجفت ...
-
مرغ آمین
لغتنامه دهخدا
مرغ آمین . [ م ُ غ ِ ] (اِخ ) در اصطلاح منجمان ستاره ٔ کف الخضیب ، زیرا که نزد منجمان مقرر است که هر کس که وقت طلوع کف الخضیب دعا کند مستجاب شود. (از غیاث ) (از آنندراج ). || در اعتقاد عامه فرشته ای است که در هوا پروازکند و همیشه آمین گوید و هر دعایی...
-
مرغ انجیر
لغتنامه دهخدا
مرغ انجیر. [ م ُ غ ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرغنجیر. مرغ انجیرخوار که پرنده ای است . رجوع به مرغ انجیرخوار شود.
-
مرغ انجیرخوار
لغتنامه دهخدا
مرغ انجیرخوار. [ م ُ غ ِ اَ خوا / خا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مرغ انجیر. مرغنجیر.پرنده ای است کوچک از راسته ٔ گنجشکان (سبکبالان ) که از انگور و انجیر تغذیه می کند و چون گوشت لذیذی دارد او را نیز شکار می کنند.
-
مرغ بارانی
لغتنامه دهخدا
مرغ بارانی . [ م ُ غ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پرنده ای است از راسته ٔ پابلندان دارای جثه ای متوسط و گردن و منقاری کوتاه و سری قوی بالهایش نوک تیزو پاهایش به سه انگشت منتهی می شوند زمینه ٔ پرهایش خاکستری است و در زیر گردن و گونه و برخی نقاط بالها د...
-
مرغ بالا
لغتنامه دهخدا
مرغ بالا. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان نائین . واقع در 16 هزارگزی شمال باختری نائین و 11 هزارگزی راه شوسه ٔ اردستان به نائین . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
مرغ بهشتی
لغتنامه دهخدا
مرغ بهشتی . [ م ُ غ ِ ب ِ هَِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مرغی که نسبت به بهشت دارد. || کنایه از محبوب و معشوق : ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت وی مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت ؟ حافظ.|| (اِ مرکب ) پرنده ای است از راسته ٔ سبکبالان و از دسته ٔ دندانی نوکان ...
-
مرغ پروره
لغتنامه دهخدا
مرغ پروره . [ م ُ غ ِ پ َرْ وَ رَ / رِ ] (ترکیب وصفی ) مرغ پرواری . مرغ فربه . مرغ سمین : بگرفت سخت و گفت که این ترب را بودبی جفت مرغ پروره خوردن مخاطره . سوزنی .چو مرغ پروره مغرورخصمت آگه نیست از آنکه رمح غلامان تست بابزنش .شهاب الدین مؤید سمرقندی ...
-
مرغ جادو
لغتنامه دهخدا
مرغ جادو. [ م ُ غ ِ ] (اِ مرکب ) این ترکیب در شعر ذیل از فردوسی آمده است اما معنی آن روشن نیست : اگر جادوئی باید آموختن به بند و فسون چشمها دوختن بپریم تا مرغ جادو شویم بپوییم و در چاره آهو شویم .فردوسی (شاهنامه 7، 520 و 521).
-
مرغ حزین
لغتنامه دهخدا
مرغ حزین . [ م ُ غ ِ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مالک الحزین . بوتیمار : باد بزین صناعت مانی کند همی مرغ حزین روایت معبد کند همی .منوچهری .