کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرغ سقا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
chicken 1, chicken meat 1
گوشت مرغ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] گوشت مرغ اعم از خروس بالغ و خروس اخته و مرغ بالغ و جوجهخروس و جوجۀ گوشتی و جوجۀ نابالغ
-
هشت مرغ
لغتنامه دهخدا
هشت مرغ . [ هََ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان قوچان دارای 373 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
chicken drumstick
ساق مرغ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] بخش پایین پای مرغ که رنگ گوشت آن تیرهتر از سینۀ مرغ است
-
chicken sausage
سوسیس مرغ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] سوسیس تهیهشده از گوشت بازیابیشدۀ مرغ گوشتی یا غیرگوشتی و گاه پوست و دیگر اجزای مرغ، مانند سنگدان و دل
-
thigh
بالاران مرغ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] بخش فوقانی ران مرغ که از مفصل ران شروع میشود و تا مفصل زانو ادامه دارد
-
پیل مرغ
فرهنگ فارسی معین
(مُ) (اِمر.) بوقلمون .
-
تخم مرغ
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ مُ) (اِمر.) بیضة مرغ ، تخم ماکیان .
-
کل مرغ
فرهنگ فارسی معین
(کَ مُ) (اِمر.) نوعی کرکس که سر وی پر ندارد.
-
مرغ چمن
فرهنگ فارسی معین
(مُ غِ چَ مَ) (اِمر.) بلبل .
-
مرغ حق
فرهنگ فارسی معین
( ~ حَ قُ) [ فا - ع . ] نوعی جغد که در شب برای شکار از لانة خود خارج می شود و صدایش شبیه کلمة «حق » است .
-
مرغ سحر
فرهنگ فارسی معین
(مُ غ . سَ حَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) بلبل ، هزاردستان .
-
مرغ سلیمان
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ سُ لَ) (اِمر.) هدهد، شانه به سر.
-
مرغ عیسی
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ سا) (اِمر.) شب پره ، خفاش .
-
جوجه مرغ
لغتنامه دهخدا
جوجه مرغ . [ جو ج َ / ج ِ م ُ ] (اِ مرکب ) نوزاد ماده ٔ مرغ خانگی که پس از بلوغ تبدیل بمرغ میشود. (فرهنگ فارسی معین ).
-
پیل مرغ
لغتنامه دهخدا
پیل مرغ . [ م ُ ] (اِ مرکب ) مرغی که از بالای منقار او پوستی مانند خرطوم فیل آویخته است . (برهان ). دجاجه ٔ مصریه که از منقار او خرطومی آویخته و خرطوم و گردن او هر لحظه به رنگی نماید. (انجمن آرا). پیروج . بوقلمون . فیلمرغ . شوار. شوال . شوالک . (برها...