کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرغب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مرغب
/moraqqeb/
معنی
ترغیبکننده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرغب
فرهنگ فارسی معین
(مُ رَ غِّ) [ ع . ] (اِفا.) ترغیب کننده ، مشوق ؛ ج . مرغبین .
-
مرغب
فرهنگ فارسی معین
(مُ رَ غَّ) [ ع . ] (اِمف .) ترغیب شده ، تشویق شده .
-
مرغب
لغتنامه دهخدا
مرغب . [ م َ غ َ ] (ع مص ) مصدر رَغب و رَغبة است در تمام معانی . ج ، مَراغب . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به رغب و رغبة شود.
-
مرغب
لغتنامه دهخدا
مرغب . [ م ُ رَغ ْ غ َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر ترغیب . رجوع به ترغیب در ردیف خود شود. || تشویق شده . ترغیب شده . تحریض گشته .
-
مرغب
لغتنامه دهخدا
مرغب . [ م ُ رَغ ْ غ ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی است از ترغیب . رجوع به ترغیب شود. || راغب کننده و خواهان گرداننده . (آنندراج ). آنکه ترغیب میکند و خواهان می گرداند. (ناظم الاطباء).
-
مرغب
لغتنامه دهخدا
مرغب . [ م ُ غ ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ارغاب . رجوع به ارغاب شود. || توانگر و بختمند. (منتهی الارب ). موسر. (اقرب الموارد). فراخ دست . (ناظم الاطباء).
-
مرغب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moraqqeb ترغیبکننده.
-
واژههای همآوا
-
مرقب
لغتنامه دهخدا
مرقب . [ م َ ق َ ] (اِخ ) شهری و حصاری است مشرف به سواحل بحر شام و شهر بانیاس و در یک کوه ساحلی به شکل زیبا و بی نظیری واقع شده است . (از معجم البلدان ).
-
مرقب
لغتنامه دهخدا
مرقب . [ م ِق َ ] (ع اِ) در اصطلاح امروزین زبان عربی ، تلسکوپ .
-
مرقب
لغتنامه دهخدا
مرقب . [ م ُ رَق ْ ق َ ] (ع ص ) پوستی که از جانب گردن باز کرده باشند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
مرقب
لغتنامه دهخدا
مرقب . [م َ ق َ ] (ع اِ) مرقبة. جای دیده بان بر بلندی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جای بلند دیده بان . (دهار). جای دیده بان . خانه ٔ دیده بان . (زمخشری ). ج ، مَراقب . (اقرب الموارد). و رجوع به مرقبة شود : جاه تو باد میمون طالعجان تو باد عالی ...
-
مرقب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] marqab = مرقبه
-
جستوجو در متن
-
مرغبة
لغتنامه دهخدا
مرغبة. [ م ُ رَغ ْ غ ِ ب َ ] (ع ص ) مؤنث مرغِّب که نعت فاعلی است از مصدر ترغیب . ج ، مرغبّات . رجوع به مرغب و ترغیب شود.