کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرعد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرعد
لغتنامه دهخدا
مرعد. [ م ُ ع َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر اِرعاد. رجوع به ارعاد شود. || کثیب مرعد؛ تل ریگ ریزان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
مرعد
لغتنامه دهخدا
مرعد. [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از اِرعاد. رجوع به ارعاد شود. || ابر غرنده . (ناظم الاطباء). || ترساننده و یا وعده ٔ بدکننده . (آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
مراد
واژگان مترادف و متضاد
۱. آرزو، تقاضا، حاجت، خواهش، غرض، قصد، کام، مقصد، مقصود، منظور، منوی، نیت، وایه ۲. پیر، پیشوا، رهبر، شیخ، قطب ۳. خواسته، مطلوب
-
مراد
فرهنگ نامها
(تلفظ: morād) (عربی) خواست ، آرزو ؛ مقصود ، منظور ، قصد ؛ (در تصوف) پیر ؛ (در قدیم) عزم ، اراده ، مایهی کامرانی و موفقیت ؛ (در عرفان) کسی است که قوت ولایت در او به مرتبهی تکمیل نقصان رسیده باشد .
-
مراد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] morād ۱. خواسته؛ آرزو.۲. مقصود؛ منظور.۳. (اسم، صفت) (تصوف) پیر.۴. آنچه موجب کامرانی و موفقیت شود.〈 مراد طلبیدن: (مصدر متعدی) [قدیمی] درخواست کردن حاجت: ◻︎ خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم / به ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم (حافظ: ۷۳۸...
-
مراد
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - منظور، مقصود. 2 - خواسته ، اراده شده .
-
مراد
لغتنامه دهخدا
مراد. [ م َ ] (ع اِ) جای آمد و شد کردن شتران . (منتهی الارب ). مکان ریادالابل . (از اقرب الموارد). || مرادالریح ؛ جای آمد و شد کردن باد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). عنق . (از اقرب الموارد)...
-
مراد
لغتنامه دهخدا
مراد. [ م َ رادد ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُرِدّ. (اقرب الموارد). رجوع به مُرِدّ است .
-
مراد
لغتنامه دهخدا
مراد. [ م َرْ را ] (ع اِ) گردن . (منتهی الارب ). عنق . (اقرب الموارد). ج ، مَرارید.
-
مراد
لغتنامه دهخدا
مراد. [ م ِ ] (اِ) نام سنگی باشد بسیار عجیب و از حرکت آفتاب الوان مختلفه در او ظاهر میگردد یعنی هر ساعت به رنگی می نماید و آن را به لغت سریانی سروطالیس می گویند یعنی سنگ پرنده ، زیرا که در هوا از بخار لطیف متولد شود و باد آن را از جهتی به جهتی افکند....
-
مراد
لغتنامه دهخدا
مراد. [ م ُ ] (اِخ ) ابن علی بن داودالحسینی ازبکی بخارائی ، متولد سال 1050 و متوفی 1123 هَ . ق .مؤسس مدرسه ٔ مرادیه ٔ دمشق و مؤلف کتاب «المفردات القرآنیه » به عربی و فارسی و ترکی و مصنف «سلسلة الذهب فی السلوک والادب » است . در سمرقند به دنیا آمد، د...
-
مراد
لغتنامه دهخدا
مراد. [ م ُ ] (اِخ ) ابن مالک بن أددبن زید، کهلانی از قحطانیه ، جد جاهلی یمانی است . از فرزندان وی اند: فروة مسبک ، صحابی پیغمبر، و شریک بن عمرو، و اویس قرنی ، و قیس بن هبیرة، معروف به ابن مکشوح و بسیاری دیگر از معاریف جاهلیت و اسلام . (از الاعلام ز...
-
مراد
لغتنامه دهخدا
مراد. [ م ُ ] (اِخ ) دوازدهمین از خانان خوقند است ، از 1261 تا حدود 1265 هَ . ق . (یادداشت مؤلف ).
-
مراد
لغتنامه دهخدا
مراد. [ م ُ ] (اِخ ) دهمین و سیزدهمین امرای آق قویونلو است ، وی از سال 903 تا 905 هَ . ق . و بار دیگر از 907 تا 908 حکمرانی کرده است . (از یادداشت مؤلف ). در 903 به حکمرانی قم و از 907 تا914 حکمران یگانه شد. (از سلسله های اسلامی ص 252).