کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مرض
/maraz/
معنی
بیماری؛ ناخوشی.
〈 مرض قند: (پزشکی) بیماری حاصل از کم شدن ترشح انسولین از لوزالمعده که منجر به افزایش قند خون و دفع آن از طریق ادرار میشود و پرخوری، پرنوشی، و افزایش ادرار را در پی دارد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بیماری، درد، رنجوری، عارضه، کسالت، ناخوشی ≠ سلامتی، صحت، عافیت، تندرستی
برابر فارسی
بیمار
دیکشنری
complaint, disease, ill, illness, malady
-
جستوجوی دقیق
-
مرض
واژگان مترادف و متضاد
بیماری، درد، رنجوری، عارضه، کسالت، ناخوشی ≠ سلامتی، صحت، عافیت، تندرستی
-
مرض
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ← بیماری
-
مرض
فرهنگ واژههای سره
بیمار
-
مرض
فرهنگ فارسی معین
(مَ رَ) [ ع . ] (اِ.) ناخوشی ، بیماری . ج . امراض .
-
مرض
لغتنامه دهخدا
مرض . [ م َ رَ / م َ ] (ع اِ) بیماری و پراکندگی مزاج بعد صحت و درستگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بیماری . (غیاث ) (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). ج ، اَمراض . صاحب منتهی الارب گوید به فتح اول بیماری مخصوص قلب و دل ، و به فتح اول و نیز به فتح اول و ...
-
مرض
لغتنامه دهخدا
مرض . [ م َ رَ / م َ ] (ع مص ) بیمار شدن و پراکنده و مضطرب خاطر گردیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). بیمار شدن . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). || سست نظر شدن چشم از کثرت نگاهبانی های مختلفه . (آنندراج ). بیمار شدن و سست نظر شدن چشم . (المصادر زوز...
-
مرض
لغتنامه دهخدا
مرض . [ م َ رِ ] (ع ص ) بیمار و بیماردل . (منتهی الارب ) (آنندراج ).دارای مرض و بیماری . ج ، مِراض . (از اقرب الموارد).
-
مرض
لغتنامه دهخدا
مرض . [ م ِ ] (ع اِ) کشت و زرع که کوبیده باشند و هنوز به باد نداده باشند. (از ذیل اقرب الموارد از تاج العروس ). ج ، اَمراض .
-
مرض
دیکشنری عربی به فارسی
بيماري مزمن , درد , ناراحتي , ناخوشي , مرض , علت , دچارعلت کردن , ناخوش , رنجور , سوء , خراب , خطر ناک , ناشي , مشکل , سخت , بيمار , بد , زيان اور , ببدي , بطور ناقص , از روي بدخواهي و شرارت , غير دوستانه , زيان , بيماري , کسالت , شرارت , بدي
-
مرض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: امراض] (پزشکی) maraz بیماری؛ ناخوشی.〈 مرض قند: (پزشکی) بیماری حاصل از کم شدن ترشح انسولین از لوزالمعده که منجر به افزایش قند خون و دفع آن از طریق ادرار میشود و پرخوری، پرنوشی، و افزایش ادرار را در پی دارد.
-
مرض
دیکشنری فارسی به عربی
داء , مرض
-
مرض
لهجه و گویش تهرانی
آزار
-
واژههای مشابه
-
مَرَض
فرهنگ واژگان قرآن
مرض - بیماری
-
مرض مستوطن
دیکشنری عربی به فارسی
مختص يک ديار , بومي , بيماري همه گيربومي , مخصوص اب و هواي يک شهر يا يک کشور