کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرسی مطروح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرسی مطروح
لغتنامه دهخدا
مرسی مطروح . [م َ سا م َ ] (اِخ ) شهر و بندری است در مصر در حوالی برقة. در اوایل جنگ جهانی دوم به سال 1942 م . میان نیروی آلمان و متفقین جنگهایی در این نقطه روی داد.
-
واژههای مشابه
-
علی مرسی
لغتنامه دهخدا
علی مرسی . [ ع َ ی ِ م َ ] (اِخ ) ابن اسماعیل اندلسی مرسی ضریر. مشهور به ابن سیدة و مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابن سیدة و علی (ابن سیدة...) شود.
-
مرسی الخرز
لغتنامه دهخدا
مرسی الخرز. [ م َ سَل ْ خ َ رَ ] (اِخ ) جای آبادی است در ساحل افریقا در سه روزه راه از نوبه . مرجان را از آنجا استخراج نمایند، تجار به این مکان گرد آیند و از بومیان مزدور گیرند و مرجان را از قعر دریا برآرند. برای استخراج کنندگان این کار چندان زحمتی ن...
-
مرسی الکبیر
لغتنامه دهخدا
مرسی الکبیر. [م َ سَل ْ ک َ ] (اِخ ) (الَ ...) شهر و بندری است در کشور الجزائر در استان وهران (یا اران ) با 13 هزار و پانصد تن سکنه . این بندر بر خلیج و هران قرار گرفته و فرانسه به سال 1935 م . آن را پایگاه دریایی کرد. در سال 1940 م . ناوگان انگلستان...
-
حسن مرسی
لغتنامه دهخدا
حسن مرسی . [ ح َ س َ ن ِ م َ ] (اِخ ) ابن عضدالدوله و برادر متوکل علی اﷲ ملک اندلس بن یوسف بن هود جذامی شاعر صوفی مکنی به ابوعلی بود، و با یهود ارتباط میگرفت و به ایشان علم می آموخت . در مرسیه در 633 هَ . ق . / 1236 م . متولد و در دمشق 697 هَ . ق . /...
-
حسن مرسی
لغتنامه دهخدا
حسن مرسی . [ ح َ س َ ن ِ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمد طائی فقیه اهل مرسیه مکنی به ابوبکر مالکی (412-498 هَ . ق .). او راست : «المقنع» در شرح لمع. (هدیة العارفین ج 1 ص 278).
-
جستوجو در متن
-
جمال الدین
لغتنامه دهخدا
جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) یحیی بن عیسی مکنی بابن مطروح . رجوع به ابن مطروح جمال الدین در همین لغت نامه شود.
-
مطروح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] matruh ۱. انداختهشده.۲. دورافکندهشده.
-
مطروح
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) دور انداخته شده ، افکنده شده . 2 - (اِ.) جای دور.
-
مطروح
لغتنامه دهخدا
مطروح . [ م َ ] (ع ص ) جای دورافکنده شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بیفکنده . (مهذب الاسماء). رانده شده و دور کرده شده . (ناظم الاطباء). دور کرده افکنده به جای دور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || در اصطلاح اهل حدیث ، روایتی است که مخالف با ادله ٔ ...
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) رجوع به ابن مطروح شود.
-
ابن مطروح
لغتنامه دهخدا
ابن مطروح . [ اِ ن ُ م َ ] (اِخ ) جمال الدین ابوالحسن یحیی بن عیسی بن ابراهیم مصری . ادیب و شاعر. مولد او بشهر اسیوط592 هَ .ق .وی از پیوستگان ملک صالح ایوبی بود، چندی در شام مقام وزارت و در جنگهای صلیبی مداخله داشت و پس از مرگ ملک صالح بقاهره رفت و د...
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) یحیی بن عیسی بن ابراهیم مصری . رجوع به ابن مطروح جمال الدین ابوالحسن یحیی ... شود.