کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرسوم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مرسوم
/marsum/
معنی
۱. ویژگی هنجاری که براساس آیین یا فرهنگ در یک جامعه رایج شده است.
۲. (اسم) [قدیمی] چیزی که از طرف والی یا حاکم به کسی داده میشود؛ جیره؛ مواجب.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. باب، رایج، عرفی، متداول، متعارف، مد، معمولی، معمول، مقرر
۲. آیین، رسومات، رسم، سنت
۳. جیره، مواجب ≠ نامتداول
برابر فارسی
به آیین
دیکشنری
accustomed, canonical, ceremonial, customary, observable, prevalent
-
جستوجوی دقیق
-
مرسوم
واژگان مترادف و متضاد
۱. باب، رایج، عرفی، متداول، متعارف، مد، معمولی، معمول، مقرر ۲. آیین، رسومات، رسم، سنت ۳. جیره، مواجب ≠ نامتداول
-
مرسوم
فرهنگ واژههای سره
به آیین
-
مرسوم
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - آنچه رسم شده ، معمول . 2 - فرمان ، دستور. 3 - در فارسی جیره ، مواجب .
-
مرسوم
لغتنامه دهخدا
مرسوم . [ م َ ] (ع ص ، اِ)نعت مفعولی است از مصدر رَسم . رجوع به رسم شود. || منقوش . (یادداشت مرحوم دهخدا). مرتسم . || نشان کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). داغدار. || آئین کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). رسم شده و معمول شده و مستعمل . (نا...
-
مرسوم
دیکشنری عربی به فارسی
حکم کردن , حکم , فرمان , قانون
-
مرسوم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: مراسم و مراسیم] marsum ۱. ویژگی هنجاری که براساس آیین یا فرهنگ در یک جامعه رایج شده است.۲. (اسم) [قدیمی] چیزی که از طرف والی یا حاکم به کسی داده میشود؛ جیره؛ مواجب.
-
مرسوم
دیکشنری فارسی به عربی
عادي , مالوف
-
مرسوم
واژهنامه آزاد
فراگیر.
-
واژههای مشابه
-
مرسوم شدن
واژگان مترادف و متضاد
متداولشدن، رایج شدن، ترویج یافتن، معمول شدن، باب شدن ≠ منسوخ شدن
-
مطابق مرسوم
دیکشنری فارسی به عربی
ارثذوکسي
-
مرسوم کردن
دیکشنری فارسی به عربی
قدم
-
جمله مرسوم درگفتگو
دیکشنری فارسی به عربی
عامية
-
واژههای همآوا
-
مرثوم
لغتنامه دهخدا
مرثوم . [ م َ ] (ع ص ) شکسته از هر چیزی . (منتهی الارب ). هر چه شکسته و خون آلود شود. رثیم . (از متن اللغة). نعت مفعولی است از رثم . رجوع به رثم شود. || خف مرثوم ؛ سپل شتر که بر سنگ آید و خون آلود شود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شکسته بینی ...