کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرساة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مرساة
معنی
لنگر , لنگر کشتي( ) لنگر انداختن , محکم شدن , بالنگر بستن يانگاه داشتن
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرساة
لغتنامه دهخدا
مرساة. [ م ِ ] (ع اِ) لنگر کشتی . (منتهی الارب ) (دهار) (از اقرب الموارد). اَنجر. (اقرب الموارد). ج ، مَراسی (مَراس ). (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
مرساة
دیکشنری عربی به فارسی
لنگر , لنگر کشتي( ) لنگر انداختن , محکم شدن , بالنگر بستن يانگاه داشتن
-
واژههای همآوا
-
مرثات
لغتنامه دهخدا
مرثات . [ م َ ] (ع مص ، اِمص ) مرده ستائی . (یادداشت مرحوم دهخدا). مرثاة. رجوع به مرثاة شود.
-
مرثاة
لغتنامه دهخدا
مرثاة. [ م َ ] (ع مص ) رثی . رثاء. رثایة. مرثیة. بر مرده گریستن و محاسن او را برشمردن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). رجوع به رثاء و مرثیة شود.
-
مرسات
لغتنامه دهخدا
مرسات . [ م ِ ] (ع اِ) مرساة. لنگر کشتی . (زمخشری ). رجوع به مرساة شود.
-
مرسعة
لغتنامه دهخدا
مرسعة. [ م ُ رَس ْ س ِ ع َ ] (ع ص ) اسم فاعل مؤنث از مصدر ترسیع است در تمام معانی کلمه . دردمند نیام چشم . (منتهی الارب ). شخصی که گوشه ٔ چشم او تباه گشته باشد. (از اقرب الموارد). مرسع. (آنندراج ). و رجوع به مرسع شود. || عین مرسعة؛ چشم برچسفیده نیام...
-
مرصعة
لغتنامه دهخدا
مرصعة. [ م ُ رَص ْ ص َ ع َ ] (ع ص ) تأنیث مرصع که نعت مفعولی است از مصدر ترصیع. رجوع به مرصع و ترصیع شود.
-
جستوجو در متن
-
لنگر
دیکشنری فارسی به عربی
مرساة
-
لنگر کشتی( ) لنگر انداختن
دیکشنری فارسی به عربی
مرساة
-
بالنگر بستن یانگاه داشتن
دیکشنری فارسی به عربی
مرساة
-
مرسات
لغتنامه دهخدا
مرسات . [ م ِ ] (ع اِ) مرساة. لنگر کشتی . (زمخشری ). رجوع به مرساة شود.
-
محکم شدن
دیکشنری فارسی به عربی
مرساة ، اِحْتِکامٌ
-
مراسی
لغتنامه دهخدا
مراسی . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مرساة. (از متن اللغة). رجوع به مرساة به معنی لنگرگاه شود. || گویند: القت السحابة مراسیها؛ یعنی ابر بر جای ماند و پیوسته بارید. (منتهی الارب )؛ استقرت و جادت . (متن اللغة).