کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرز 3 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سرخ مرز
لغتنامه دهخدا
سرخ مرز. [ س ُ م َ ] (اِ مرکب ) بمعنی سرخ مرد که رستنیی باشد شبیه بستان افروز. (برهان ) (آنندراج ). نازک بدن . (جهانگیری ). اسم فارسی آذان الغزال است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
شهرستانه مرز
لغتنامه دهخدا
شهرستانه مرز. [ ش َ رِ ن ِ م َ ] (اِخ ) نام سابق پای دست در مازندران . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 57).
-
قلعه مرز
لغتنامه دهخدا
قلعه مرز. [ ق َ ع َ م َ ] (اِخ ) از دههای آمل . رجوع به مازندران و استرآباد رابینو ص 151 شود.
-
مای مرز
لغتنامه دهخدا
مای مرز. [ م َ ] (اِ) درختچه ای است که در ارتفاعات جنگلهای کرانه ٔ دریای مازندران می روید. آن را در رامیان «مای مرز» و در نور «کجور دیس » می خوانند. دانه ٔ آن به نام ابهل ... معروف می باشد و در پزشکی برای سقط جنین مصرف می شود. (جنگل شناسی کریم ساعی ج...
-
مرز بستن
لغتنامه دهخدا
مرز بستن . [ م َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) اطراف کرت زراعت را بالا آوردن . قطعه زمینی را برای زراعت وسهولت آبیاری کرت بندی کردن . رجوع به مرزبندی شود. || بستن مرز در تداول سیاسی ؛ ممنوع کردن رفت و آمد اتباع دو مملکت همسایه را به کشور یکدیگر.
-
خداوند مرز
لغتنامه دهخدا
خداوند مرز. [ خ ُ وَ دِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرزدار. مرزبان . سرحددار. سنوردار : تو گفتیم باشی خداوند مرزکه این مرز را از تو دیدیم ارز.فردوسی .
-
مرز گذاشتن
دیکشنری فارسی به عربی
ضلع
-
hydrogeological boundary
مرز آبزمینشناختی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] محدودههای خارجی یک محیط نفوذپذیر با خواص آبشناختی متفاوت در مقایسه با محیطهای مجاور
-
fortified boundary
مرز تقویتشده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جغرافیای سیاسی] مرزی که در طول آن با ایجاد موانع فیزیکی مانع از ورود و خروج افراد میشوند
-
مرز چوبدهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] ← مرز چوبدهی جنگل
-
timberline
مرز چوبدهی جنگل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] محدودهای پایینتر از مرز جنگل که از درختان آن بتوان الوار تهیه کرد متـ . مرز چوبدهی
-
growth-ring boundary
مرز حلقۀ رشد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] محدودۀ بیرونی حلقۀ رشد
-
buffet boundary
مرز سازهلرز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] محدودۀ سرعتی که در آن سازهلرز شروع میشود
-
divergent plate boundary
مرز صفحۀ واگرا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] مرز میان دو صفحه که از هم دور میشوند
-
cultural-political boundary
مرز فرهنگی ـ سیاسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جغرافیای سیاسی] مرزی سیاسی که فرهنگهای مختلف را از هم جدا میکند