کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مرزه
/marze/
معنی
گیاهی یکساله از خانوادۀ نعناع با ساقههای کوتاه و سرخرنگ و برگهای خوشبو که بهعنوان سبزیخوردن مصرف میشود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرزه
فرهنگ فارسی معین
(مَ زِ) (اِ.) گیاهی است یکساله از تیرة نعناعیان که دارای ساقه های متعدد و به رنگ مایل به قرمز است . برگ های آن نرم و متقابل و تقریباً بدون دمبرگ و باریک و نوک تیز و پوشیده از کرک و دارای تارهای غده ای فراوان اسانس دار است . این گیاه در ایران جزو سبزی...
-
مرزه
لغتنامه دهخدا
مرزه . [ م َ زَ / زِ ] (اِ) نوعی از سعتر بستانی که برگش دراز باشد. (رشیدی ) (از برهان قاطع) (از جهانگیری ).سبزی ای است خوردنی که مانند ریحان و ترخان با آن خورند. (انجمن آرا). یکی از احرار بقول با برگهای باریک و مزه تند و معطر که خام و پخته آن را خورن...
-
مرزه
لغتنامه دهخدا
مرزه . [ م ُ زَ ] (ع اِ) غلیواژ یا مرغی شبیه به عقاب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
-
مرزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) marze گیاهی یکساله از خانوادۀ نعناع با ساقههای کوتاه و سرخرنگ و برگهای خوشبو که بهعنوان سبزیخوردن مصرف میشود.
-
واژههای مشابه
-
مرزة
لغتنامه دهخدا
مرزة. [ م َ زَ ] (ع اِ) مرة از مصدر مرز. (اقرب الموارد). و رجوع به مرز شود.
-
مرزة
لغتنامه دهخدا
مرزة. [ م ِ زَ ] (ع اِ) قطعه . (اقرب الموارد). پاره ای . (از منتهی الارب ). قطعه ای از چیزی . (از متن اللغة).
-
مرزه گوش
لغتنامه دهخدا
مرزه گوش . [ م َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) به معنی گوش موش ، چه مرزه به معنی موش هم آمده ، و ریحانی هم هست که آن را مرزنگوش خوانند. (از برهان ). مرزنگوش . رجوع به مرزنگوش شود.
-
واژههای همآوا
-
مرزح
لغتنامه دهخدا
مرزح . [ م َ زَ ] (ع ص ، اِ) مقطع بعید. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). راه دور و دراز از سفر. (ناظم الاطباء). || زمین هموار. (منتهی الارب ). المطمئن من الارض . (اقرب الموارد). ما اطمأن من الارض . (متن اللغة).
-
مرزح
لغتنامه دهخدا
مرزح . [ م ِ زَ ] (ع اِ) چوب دوشاخه ای که تاک رز را به وی برگیرند از زمین . (منتهی الارب ). چوبی که بدان شاخ مو را از زمین بلند کنند. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). مرزحة. (متن اللغة). آن چوب که زیر رز نهند. (مهذب الاسماء). ج ، مرازح . || صوت . (م...
-
جستوجو در متن
-
Moraceae
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مرزه
-
savories
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خواص، مرزه
-
family Moraceae
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خانواده مرزه