کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرزداری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مرزداری
/marzdāri/
معنی
۱. نگهبانی از مرز.
۲. (اسم) ادارهای که به کارهای مرزداران رسیدگی میکند.
۳. (اسم) [منسوخ] ادارۀ گارد سرحدی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرزداری
لغتنامه دهخدا
مرزداری . [ م َ ] (حامص مرکب ) عمل مرزدار. حفاظت خطوط مرزی . نگهداری و پاسداری مناطق سرحدی مملکت . رجوع به مرزبانی شود. || (اِ مرکب ) اداره ای که به کار مرزداران رسیدگی کند. گارد سرحدی . (لغات فرهنگستان ). رجوع به مرزبانی شود.
-
مرزداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) marzdāri ۱. نگهبانی از مرز.۲. (اسم) ادارهای که به کارهای مرزداران رسیدگی میکند.۳. (اسم) [منسوخ] ادارۀ گارد سرحدی.
-
جستوجو در متن
-
مرابطه
واژگان مترادف و متضاد
۱. رابطه، سروکار، مراوده ۲. سرحدبانی، مرزداری، نگهبانی
-
گارد سرحدی
لغتنامه دهخدا
گارد سرحدی . [ دِ س َ ح َدْ دی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اداره ٔ...) مرزداری . (فرهنگستان ص 101).
-
مرزدار
لغتنامه دهخدا
مرزدار. [ م َ ] (نف مرکب ) مرزبان . حاکم . حکمران مناطق مرزی . سرحددار. توسعاً. سرکرده و سردار. رجوع به مرزبان شود : سوی مرزدارانش نامه نوشت که خاقان ره راد مردی بهشت .دقیقی .به درگاه خسرو نهادند روی همه مرزداران به فرمان اوی . دقیقی .چو از مرزداران ...
-
حصن الاکراد
لغتنامه دهخدا
حصن الاکراد. [ ح ِ نُل ْ اَ ] (اِخ ) نام شهریست کوچک بسیار آب و بسیار درخت واقع بر تلی ، میان طرابلس الشام و حمص . (ابن بطوطة). یاقوت در معجم البلدان گوید: برخی از امیران شام عده ای از کردان را بدانجا نهاد و مواجب قرار داد تا مرزداری کنند و مانع نفود...