کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرده بازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرده بازی
لغتنامه دهخدا
مرده بازی . [ م ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) تقلید از حالت مرده .- مرده بازی درآوردن ؛ خود را به مردگی زدن . خود را به مردن زدن . مردگی نمودن به دروغ . تماوت . (یادداشت مرحوم دهخدا). نعش افتادن . بی حس و حرکت افتادن چون مردگان .
-
واژههای مشابه
-
مردة
لغتنامه دهخدا
مردة. [ م َ رَ دَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مارد. متمردان وسرکشان . رجوع به مارد و مَرَدَه (ماده ٔ بعد) شود.
-
مردة
لغتنامه دهخدا
مردة. [ م َ رَدْ دَ ] (ع اِ) فایده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از متن اللغة) .
-
مرده خور، مرده خوری
لهجه و گویش تهرانی
کسب درآمد از مراسم میت،خوردن غذای ختم و سوک.
-
dullness 2
مرده بودن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] نبودِ جلا یا برّاقیت متـ . مردگی
-
charnel house, charnel
مردهخانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] گورستان یا در کاربرد امروزی، خانه یا سردابی که اجساد یا استخوانهای آنها را در آن مینهند
-
stillborn
مردهزاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] جنین با وزن بیش از 500 گرم که قبل یا در حین زایمان مرده باشد
-
stillbirth
مردهزایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] به دنیا آوردن جنین مرده بعد از هفتۀ بیستم حاملگی
-
dead man 2
مردهمرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] ← بینۀ مهار
-
death mask, funerary mask, burial mask
مردهنقاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] نقابی که با قالبگیری از چهرۀ جسد تهیه میشود
-
زیک مرده
لغتنامه دهخدا
زیک مرده . [ ] (اِخ ) این کلمه دو بار در انیس الطالبین بخاری آمده و در دیگر کتب جغرافیایی دیده نشده است : و به راه زیگ مرده بطرف نسف متوجه گردی . (انیس الطالبین نسخه ٔ کتابخانه ٔ مرحوم دهخدا ص 19). و براه زیک مرده بطرف نسف متوجه شدم . (انیس الطالبین ...
-
نیم مرده
لغتنامه دهخدا
نیم مرده . [ م ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ) آنکه هنوز نمرده و نیمه جانی داشته باشد. (ناظم الاطباء). که در شرف مرگ است و اندک رمقی دارد : این خادم را بباید کشتن و دست بر حلق وی نهاد و محکم بیفشرد که خود نیم مرده بود. (سمک عیار از فرهنگ فارسی معین ). || کم رو...
-
یک مرده
لغتنامه دهخدا
یک مرده . [ ی َ / ی ِ م َ دَ / دِ ] (ص نسبی ) منسوب به یک مرد. || به اندازه ٔ یک مرد. ازآن ِ یک مرد : زور ده مرده چه باشد زر یک مرده بیار.سعدی .
-
dead language
زبان مرده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] زبانی که گویشور بومی ندارد متـ . زبان خاموش extinct language