کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مردنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مردنی
/mordani/
معنی
۱. لایق و سزاوار مردن.
۲. نزدیک به مردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. محتضر، مشرفبه موت، مشرف به مرگ
۲. ضعیف، ناتوان، نزار، بیحال
۳. نفله
۴. فناپذیر، زوالپذیر
دیکشنری
dying, goner, moribund, mortal, terminal
-
جستوجوی دقیق
-
مردنی
واژگان مترادف و متضاد
۱. محتضر، مشرفبه موت، مشرف به مرگ ۲. ضعیف، ناتوان، نزار، بیحال ۳. نفله ۴. فناپذیر، زوالپذیر
-
مردنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) mordani ۱. لایق و سزاوار مردن.۲. نزدیک به مردن.
-
مردنی
فرهنگ فارسی معین
(مُ دَ) (ص .) 1 - نزدیک به مرگ . 2 - بسیار ضعیف و لاغر.
-
مردنی
لغتنامه دهخدا
مردنی . [ م ُ دَ ] (ص لیاقت ) فانی . که سرانجام بمیرد و نماند. که باقی و پایدار و انوشه نیست . که مرگ او حتم و یقین است : اوست حیات گیرنده از نفسهای مردم خواه آنکه مردنی است خواه آنکه مرده نیست در خوابگاه . (تاریخ بیهقی ص 307). || لایق مردن . سزاوار ...
-
مردنی
دیکشنری فارسی به عربی
انسان
-
واژههای مشابه
-
اسب مردنی
دیکشنری فارسی به عربی
زلاجة
-
ریقو مردنی
لهجه و گویش تهرانی
ضعیف
-
لاغر مردنی
واژهنامه آزاد
به آدم نحیفی می گویند که پوست و استخون باشد، کسی که از لاغری دارد می میرد.
-
مل و مردنی
لغتنامه دهخدا
مل و مردنی . [ م ِ ل ُ م ُ دَ ] (ص مرکب ) آدم ضعیف و رنجور. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
جستوجو در متن
-
لاجون
لهجه و گویش تهرانی
مردنی،ضعیف
-
مشرفبهموت
واژگان مترادف و متضاد
درحال نزع، محتضر، مردنی
-
goners
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گونرها، رفتنی، مردنی
-
goner
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گنر، رفتنی، مردنی