کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مردم آمیزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مردم آمیزی
لغتنامه دهخدا
مردم آمیزی .[ م َ دُ ] (حامص مرکب ) معاشرت بسیار با مردم . خلیق و خوشرفتاری و معاشرتی بودن . عمل و صفت مردم آمیز.
-
واژههای مشابه
-
folklore
فرهنگ مردم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] مجموعۀ آداب و رسوم تودۀ مردم و افسانهها و تصنیفهای عامیانه
-
sociable
مردمآمیز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] فردی که قادر است همنشینی و دوستی و روابط اجتماعی آرام و پایداری با همنوعان خود داشته باشد متـ . جامعهپذیر
-
sociability
مردمآمیزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] نیاز یا تمایل به جستن همنشین و دوست و روابط اجتماعی متـ . جامعهپذیری
-
democrat
مردمباور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] فرد معتقد به مردمسالاری متـ . دموکرات
-
democracy
مردمسالاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی، علوم سیاسی و روابط بینالملل] نظامی سیاسی که در آن برگزیدگان مردم حکومت میکنند
-
غالب مردم
فرهنگ واژههای سره
بیشتر مردم
-
مردم آزار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) mardom[']āzār کسی که با مردم بدرفتاری میکند؛ ستمگر؛ بیرحم.
-
مردم آمیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) mardom[']āmiz ۱. [مجاز] خوشخو و با ادب.۲. [قدیمی] آنکه با مردم آمیزش و معاشرت کند.
-
مردم خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] mardomxār = آدمخوار
-
مردم دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) mardomdār کسی که با مردم خوشرفتاری کند.
-
مردم داری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) mardomdāri مدارا و ملاطفت؛ خوشرفتاری با مردم.
-
مردم سار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی، مجاز] mardomsār دارای خصلت انسانی: ◻︎ همچنین در سرای حکمت و شرع / آدمیسیر باش و مردمسار (سنائی۲: ۱۴۱).
-
مردم شناس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) mardomšenās ۱. آنکه اخلاق و آداب مردم را بشناسد؛ شناسندۀ مردم.۲. عالم به علم مردمشناسی.