کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مردم آزاری و ستمگری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مردم آزاری و ستمگری
فرهنگ گنجواژه
ظلم.
-
واژههای مشابه
-
غالب مردم
فرهنگ واژههای سره
بیشتر مردم
-
مردم آزار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) mardom[']āzār کسی که با مردم بدرفتاری میکند؛ ستمگر؛ بیرحم.
-
مردم خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] mardomxār = آدمخوار
-
مردم دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) mardomdār کسی که با مردم خوشرفتاری کند.
-
مردم کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) mardomkoš آدمکش؛ قاتل؛ خونریز.
-
مردم گزا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹مردمگزای› [قدیمی] mardomgazā ۱. ویژگی آنچه انسان را نیش میزند: افعی مردمگزا.۲. [مجاز] مردمآزار؛ ظالم؛ ستمگر.
-
مردم گیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) mardomgiyā = یبروح
-
مردم نژاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] mardomnežād از نژاد آدمی؛ انسان.
-
آزاده مردم
لغتنامه دهخدا
آزاده مردم . [ دَ / دِ م َ دُ ] (ص مرکب ) آزادمرد. آزاده مرد : نهان در جهان چیست آزاده مردم نبینی نهان را به بینی عیان را.ناصرخسرو.
-
مردم سالاری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمص .) نک دموکراسی .
-
مردم آهنج
لغتنامه دهخدا
مردم آهنج . [ م َدُ هََ ] (نف مرکب ) مردم کش . پایمال کننده مردمان . (ناظم الاطباء). مردگیر. مردکش . مردانداز. (آنندراج ). مردم آهنگ . مردم خور. مردم خوار. مردم اوبار : سپه را برآراست خاور خدیودر اندیشه زان مردم آهنج دیو. نظامی .|| (اِ مرکب ) سلاحی ا...
-
مردم افکن
لغتنامه دهخدا
مردم افکن . [ م َ دُ اَ ک َ ] (نف مرکب ) مردم کش . آدمکش . قهار. زورمند.حذر ازپیروی نفس که در راه خدامردم افکن تر از این غول بیابانی نیست . سعدی .به مردمی که دل دردمند حافظ رامزن به ناوک دلدوز مردم افکن چشم .حافظ.
-
مردم پرستی
لغتنامه دهخدا
مردم پرستی . [ م َ دُ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) عمل مردم پرست . || عبادت مردم . || تملق . (یادداشت مرحوم دهخدا). تملق گوئی .