کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مردانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مردانه
/mardāne/
معنی
۱. مربوط به مردان.
۲. (قید) [مجاز] از روی دلیری؛ شجاعانه.
۳. [مجاز] بزرگ؛ تنومند.
۴. [مجاز] برتر.
۵. [قدیمی، مجاز] شجاع.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. شجاعانه، دلیرانه، جسورانه، غیرتمندانه، غیورانه
۲. مردوار
۳. مربوطبه مرد(ان) ≠ زنانه
دیکشنری
manly, lustily, male, masculine, stag, two-fisted, virile
-
جستوجوی دقیق
-
مردانه
واژگان مترادف و متضاد
۱. شجاعانه، دلیرانه، جسورانه، غیرتمندانه، غیورانه ۲. مردوار ۳. مربوطبه مرد(ان) ≠ زنانه
-
مردانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: martānak] mardāne ۱. مربوط به مردان.۲. (قید) [مجاز] از روی دلیری؛ شجاعانه.۳. [مجاز] بزرگ؛ تنومند.۴. [مجاز] برتر.۵. [قدیمی، مجاز] شجاع.
-
مردانه
فرهنگ فارسی معین
(مَ نِ) 1 - (ص مر.) منسوب و مربوطه به مردان . 2 - (ق .) مانند مردان . 3 - شجاعانه ، دلاورانه .
-
مردانه
لغتنامه دهخدا
مردانه . [ م َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) خاص مردان . درخور مردان : حج زیارت کردن خانه بودحج رب البیت مردانه بود. مولوی .معنی توفیق غیر از همت مردانه چیست انتظار خضر بردن ای دل فرزانه چیست . صائب . || متعلق به مردان . برای مردان . مخصوص به مردان ...
-
مردانه
دیکشنری فارسی به عربی
ذکر , رجولي , مذکر
-
واژههای مشابه
-
male factor infertility
ناباروری مردانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] ناباروری زوج ناشی از وجود اشکال در دستگاه تناسلی مرد
-
مردانه وار
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [مجاز] mardānevār مانند مردان؛ دلیر؛ شجاع: ◻︎ دل به می دربند تا مردانهوار / گردن سالوس و تقوا بشکنی (حافظ: ۹۵۴).
-
peni
آلت مردانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] اندام مردانه برای دفع ادرار و دخول متـ . آلت
-
android obesity
چاقی مردانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] نوعی چاقی که در آن چربی در شانه و شکم و پهلوها ذخیره میشود متـ . چاقی سیبیشکل apple-shape obesity
-
مردانه شدن
لغتنامه دهخدا
مردانه شدن . [ م َ ن َ / ن ِ ش ُ دَ ](مص مرکب ) بیرون شدن زنان از جائی برای آمدن مردان .(از ناظم الاطباء). خاص مردان شدن : مجلس مردانه شد؛ یعنی همه حاضران مجلس مردند و زنی در آن میان نیست .
-
مردانه کردن
لغتنامه دهخدا
مردانه کردن . [ م َ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جائی را برای مدتی به مردان اختصاص دادن و زنان را بدانجای راه ندادن : حمام را مردانه کردند.
-
مردانه رو
لغتنامه دهخدا
مردانه رو. [ م َ ن َ / ن ِ رَ / رُو ] (نف مرکب ) که گامهای مردانه بردارد. که بلند و کشیده قدم بردارد. چابک و نیرومند در رفتن : چو مردانه رو باشی و تیزپای به شکرانه با کندپایان به پای . سعدی . || که چون مردان راه حق سلوک کند : یکی سیرت نیکمردان شنواگر...
-
مردانه وار
لغتنامه دهخدا
مردانه وار. [ م َ ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) مانند مردان : دل به می دربند تا مردانه وارگردن سالوس و تقوی بشکنی .حافظ.
-
دامن مردانه
دیکشنری فارسی به عربی
تنورة