کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرداسنج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرداسنج
لغتنامه دهخدا
مرداسنج . [ م ُ س َ ] (اِ مرکب ) مردارسنج . مردارسنگ . رجوع به مرداسنگ شود.
-
جستوجو در متن
-
لیندرخورس
لغتنامه دهخدا
لیندرخورس . [ ] (معرب ، اِ) مرداسنج است . (فهرست مخزن الادویه ). لیندرخوس و لیناماخوس به یونانی مرداسنج است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
مردارسنج
لغتنامه دهخدا
مردارسنج . [ م ُ س َ ] (اِ مرکب ) مردارسنگ . معرب است و با حذف راء دوم می شود مرداسنج . (منتهی الارب ). مردارسنگ . مرداسنج . مردا سنگ . مرتک . مرتج . رجوع به مرداسنگ شود.
-
لیناماخوس
لغتنامه دهخدا
لیناماخوس . (معرب ، اِ) مرداسنج . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به لیناماروس و لینیاروس شود.
-
مرداهنگ
لغتنامه دهخدا
مرداهنگ . [ م ُ هََ ] (اِ مرکب ) مرداسنگ . مرداسنج . رجوع به مرداسنگ شود.
-
لیناماروس
لغتنامه دهخدا
لیناماروس . (معرب ، اِ) مرداسنج . (فهرست مخزن الادویه ). در تحفه ٔ حکیم مؤمن لینیاروس آمده است . و رجوع به لینیاروس و لیناماخوس شود.
-
لینیاروس
لغتنامه دهخدا
لینیاروس . (معرب ، اِ) به یونانی مرداسنج است . (تحفه ٔحکیم مؤمن ). در فهرست مخزن الادویه لیناماروس آمده است . رجوع به لیناماروس ، لیناماخوس و لیندرخوس شود.
-
مرده سنگ
لغتنامه دهخدا
مرده سنگ . [ م ُدَ / دِ س َ ] (اِ مرکب ) مردارسنگ . مردارسنج . مرداسنج . مرداسنگ . رجوع به مرداسنگ و دزی ج 2 ص 580 شود.
-
مرتک
لغتنامه دهخدا
مرتک . [ م َ ت َ / م ُ ت َ ] (معرب ، اِ) معرب مردارسنگ . (بحر الجواهر). مردارسنگ . (منتهی الارب ) (ترجمه ٔ صیدنه ٔ بیرونی ) (ضریر انطاکی ). مرداسنج . (قانون ابن سینا ص 114) (نزهةالقلوب ). مرداسنگ . (برهان قاطع). مرداسنگی است که سفید کرده باشند، نه مط...
-
مردارسنگ
لغتنامه دهخدا
مردارسنگ . [ م ُ س َ ] (اِ مرکب ) مردارسنج . مرداسنج . مرداسنگ . رجوع به مرداسنگ شود : جیفه ٔ دنیا ندارد پیش ما رنگی که لعل میشود مردارسنگ از دست استغنای ما. قبول (از آنندراج ).- امثال : قیربن قیر زفت بن زفت مردارسنگ ؛ تعبیری مثلی از مردی سخت لئیم ...
-
مرتج
لغتنامه دهخدا
مرتج . [ م َ ت َ] (معرب ، اِ) مردارسنگ . معرب مرده است ، والوجه ضم میمه . (از منتهی الارب ). مرداسنج . (متن اللغة) (المعرب جوالیقی ص 317). مرتک . مردار سنگ . ج ، مراتج . (مهذب الاسماء). رجوع به مُرتَج و مرداسنگ و مردارسنگ شود.
-
مریخ
لغتنامه دهخدا
مریخ . [ م ِرْ ری ] (ع اِ) مردسنگ . (منتهی الارب ). مرداسنج . (اقرب الموارد). || تیر دراز چهارپره . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تیر پرتاب . (دهار) (ملخص اللغات حسن خطیب ). || ذئب و گرگ . (از اقرب الموارد). || (ص ) درخت نرم و نازک . (منتهی الارب...
-
ازادرخت
لغتنامه دهخدا
ازادرخت . [ اَ دِ رَ ] (اِ مرکب )و آنراطاحک نامند و بمصر زنزلخت و در شام جرود گویند و آن درختی است شبیه به صفصاف ، برگ آن املس و سیاه ، طعم وی تلخ و ثمره ٔ آن مانند زعرور و دارای خوشه هاست و در آخر بهار بدست آید و دیر بپاید و آن گرم است در سوم و خشک ...
-
مرداسنگ
لغتنامه دهخدا
مرداسنگ . [ م ُ س َ ] (اِ مرکب ) مرداسنج . (دستور الاخوان ) (برهان قاطع) (مهذب الاسماء) (دزی ج 2 ص 580). مردارسنگ . (برهان قاطع) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). مردآهنگ . مرده سنگ . (رشیدی ). مراسنگ . مرتک . (منتهی الارب ) (دستور الاخوان ) ...