کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مردارخوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مردارخوار
/mordārxār/
معنی
۱. جانوری که گوشت حیوانات مرده را بخورد.
۲. (اسم) لاشخور؛ کرکس.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مردارخوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) mordārxār ۱. جانوری که گوشت حیوانات مرده را بخورد.۲. (اسم) لاشخور؛ کرکس.
-
مردارخوار
لغتنامه دهخدا
مردارخوار. [ م ُ خوا / خا ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) رخمه . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). عقاب . (زمخشری ). ام جوان . (منتهی الارب ). کرکس و زاغ و مانند آن . (آنندراج ). انوق . جیفه خور. لش خور. (یادداشت مرحوم دهخدا). مرغی که مردار می خورد. کرکس . نسر. (ناظم الا...
-
جستوجو در متن
-
رقن
لغتنامه دهخدا
رقن . [ رَ ق َ ] (ع اِ) تخم مرغ مردارخوار. (ناظم الاطباء).بیضه ٔ مرغ مردارخوار. (منتهی الارب ) (از آنندراج ).
-
هلیش
لغتنامه دهخدا
هلیش . [ هََ ] (اِ) مرغی باشد مردارخوار. (برهان ). رجوع به هلش شود.
-
مرده خوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) mordexār ۱. [مجاز] = مردهخور۲. [قدیمی] مردارخوار.
-
مردارخور
لغتنامه دهخدا
مردارخور. [ م ُ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) مردارخوار. رجوع به مردارخوار شود : آری مثل به کرکس مردارخورزنندسیمرغ راکه قاف قناعت نشیمن است .سعدی .
-
مردهخوار
واژگان مترادف و متضاد
۱. مردهخور ۲. مردارخوار، لاشخور، لاشهخوار ۳. طفیلی
-
شهاجر
لغتنامه دهخدا
شهاجر. [ ش َ ج ِ ] (ع اِ) نوعی از مرغ مردارخوار. واحد ندارد. (منتهی الارب ).
-
هلش
لغتنامه دهخدا
هلش . [ هََ ] (اِ) مرغی است مردارخوار. (اسدی ) (برهان ). هلیش . رجوع به هلیش شود.
-
جیفه خوار
لغتنامه دهخدا
جیفه خوار. [ ف َ/ ف ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) مردارخوار. (آنندراج ).
-
دژکاک
لغتنامه دهخدا
دژکاک . [ دَ / دِ ] (اِ) کرکس و آن مرغی باشد مردارخوار. (از برهان ) (از آنندراج ).
-
سپیدخوار
لغتنامه دهخدا
سپیدخوار. [ س َ / س ِ خوا / خا ] (اِ مرکب ) جانوری است مردارخوار. (آنندراج ) (اشتینگاس ).
-
ورکک
لغتنامه دهخدا
ورکک . [ وَ ک َ ] (اِ) کرکس است که مردارخوار باشد.(آنندراج ). بازی که مردار میخورد. (ناظم الاطباء).
-
کرکس
فرهنگ فارسی معین
(کَ کَ) (اِ.) از مرغان شکاری با جثة بزرگ و منقار و چنگال قوی که لاشه جانوران را می خورد. مردارخوار هم می گویند.