کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرخص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مرخص
/moraxxas, mor[a]xas/
معنی
۱. اجازهدادهشده.
۲. [مجاز] ویژگی کسی که به او اجازه داده شده از جایی مانند، بیمارستان یا زندان خارج شود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آزاد، خلاص، رها، ول
۲. برکنار، معزول
۳. رخصتیافته، ماذون ≠ درگیر، گرفتار
دیکشنری
returnee
-
جستوجوی دقیق
-
مرخص
واژگان مترادف و متضاد
۱. آزاد، خلاص، رها، ول ۲. برکنار، معزول ۳. رخصتیافته، ماذون ≠ درگیر، گرفتار
-
مرخص
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مرَخصّ] moraxxas, mor[a]xas ۱. اجازهدادهشده.۲. [مجاز] ویژگی کسی که به او اجازه داده شده از جایی مانند، بیمارستان یا زندان خارج شود.
-
مرخص
فرهنگ فارسی معین
(مُ رَ خَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - اجازه داده شده . 2 - آزاد شده .
-
مرخص
لغتنامه دهخدا
مرخص . [ م ُ رَخ ْ خ َ ] (ع ص ) اذن داده شده بعد از ممنوعیت . (از متن اللغة). || آسان و سهل کرده . (ناظم الاطباء). میسر و سهل شده . (از متن اللغة). || مأذون . مجاز. دستوری یافته . رخصت داده شده . (یادداشت مرحوم دهخدا). || آزاد. مختار. مخیر. غیرمقید ...
-
واژههای مشابه
-
مرخص کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اجازة , اطرد
-
جستوجو در متن
-
discharge
ترخیص
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت سلامت] مرخص کردن یا مرخص شدن بیمار بستری از بیمارستان
-
furloughing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خرد شدن، مرخصی دادن به، مرخص کردن
-
furloughed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خرد شده، مرخصی دادن به، مرخص کردن
-
محبوس شدن
واژگان مترادف و متضاد
حبسشدن، زندانی شدن، توقیف شدن، بازداشت شدن، بندی شدن ≠ آزاد شدن، مرخص شدن
-
licencing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صدور مجوز، اجازه رفتن دادن، پروانه دادن، مرخص کردن
-
furloughs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خلوت، حکم مرخصی، مرخصی سرباز، مرخصی دادن به، مرخص کردن
-
released
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منتشر شد، رها کردن، منتشر ساختن، مرخص کردن، ازاد کردن
-
dismisses
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رد می شود، منفصل کردن، مرخص کردن، معزول کردن، روانه کردن، معاف کردن، خارج کردن، عزل کردن