کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرحومه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مرحومه
/marhume/
معنی
مرحوم (زن).
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
زنده یاد، شادروان
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرحومه
فرهنگ واژههای سره
زنده یاد، شادروان
-
مرحومه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مرحومَة] [مجاز] marhume مرحوم (زن).
-
مرحومه
فرهنگ فارسی معین
(مَ مِ یا مَ) [ ع . مرحومة ] (اِمف .) مؤنث مرحوم .
-
مرحومه
لغتنامه دهخدا
مرحومه . [ م َ م َ] (از ع ، ص ) مرحومة. رجوع به مرحومة و مرحوم شود.- امت مرحومه ؛ مسلمانان . مسلمین . ملت اسلام .|| مغفوره . رجوع به مرحوم شود. || زن فوت شده و مرده . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
مرحومة
لغتنامه دهخدا
مرحومة. [ م َ م َ ] (اِخ ) مدینةالرسول . مدینه ٔ منوره . (از متن اللغة) (از منتهی الارب ). رجوع به مدینه شود.
-
مرحومة
لغتنامه دهخدا
مرحومة. [ م َ م َ ] (ع ص ) تأنیث مرحوم . رجوع به مرحوم و نیز رجوع به مرحومه شود.
-
امت مرحومه
لغتنامه دهخدا
امت مرحومه . [ اُم ْ م َ ت ِ م َ م َ / م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به ترکیبات امت شود.
-
جستوجو در متن
-
امت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: امّة، جمع: امم] 'ommat ۱. پیروان یک پیغمبر.۲. [قدیمی] گروهی از مردم؛ جماعت.〈 امت مرحومه: مسلمانان.
-
مهدی تبریزی
لغتنامه دهخدا
مهدی تبریزی . [ م َ ی ِ ت َ ] (اِخ ) مهدی بیگ شقاقی . از ایل اسپرلو بود. مدتی در تبریز در خدمت خدادادخان دنبلی بیگلربیگی آنجا به سر برد و اواخر عمرش را در اصفهان گذراند. و به سال 1214 هَ . ق . درگذشت . شاعری بیباک ، لاابالی ، تندزبان ، بذله گو و هجوس...
-
دست آب
لغتنامه دهخدا
دست آب . [ دَ ] (اِ مرکب ) دستاب . آبی که برای شستن دست و روی بکار برند. (یادداشت مرحوم دهخدا). || آبدست . وضو. (آنندراج ). آب وضو : هم خلال از طوبی و هم آبدست از سلسبیل بلکه دستاب همه تسکین رضوان آمده . خاقانی .یاﷲالعجب ، دست آب بر بساط عبقری ریختن ...
-
مدینة
لغتنامه دهخدا
مدینة. [ م َ ن َ ] (اِخ ) شهری است [ به عربستان ] خوش ومردم بسیار و روضه مقدس پیغمبر (ص ) با بسیار صحابه آنجاست و از نواحی وی سنگ فسان خیزد که به همه ٔ جهان ببرند. (حدود العالم ). از شهرهای مهم عربستان سعودی است . این شهر پس از مهاجرت پیغامبر اسلام ا...
-
امت
لغتنامه دهخدا
امت . [ اُم ْ م َ ] (ع اِ) جماعتی که بسوی ایشان پیغمبری آمده باشد. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). گروهی که به پیغمبری ایمان آورده اند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). پیروان انبیاء. (غیاث اللغات ). پس روان . (ترجمان ترتیب عادل ) (فرهن...
-
شفاعة
لغتنامه دهخدا
شفاعة. [ ش َ ع َ ] (ع اِمص ) خواهش گری . قوله تعالی : و لاتنفعها شفاعة (قرآن 123/2)؛ ای ما لها شافع فتنفعها شفاعته . (از ناظم الاطباء). درخواست آمرزش گناه از کسی که جنایت و ستم درباره ٔ او انجام شده است . (از تعریفات جرجانی ) (از اقرب الموارد). پرسش ...