کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرجانرخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
رخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) rox ۱. یک طرف صورت از زیر چشم تا چانه؛ روی؛ چهره.۲. [قدیمی] هریک از برجستگیهای دو طرف صورت؛ گونه.۳. [قدیمی] سوی؛ طرف؛ جانب.۴. [قدیمی] عنان اسب.〈 رخ دادن: (مصدر لازم) روی دادن؛ به وقوع پیوستن امری.〈 رخ گرداندن (مصدر لازم) ‹رخ گردانی...
-
رخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (ورزش) rox در شطرنج، مهرهای به شکل برج؛ قلعه.
-
رخ
دیکشنری فارسی به عربی
شق , غراب , قلعة
-
رَخ
لهجه و گویش گنابادی
rakh در گویش گنابادی یعنی خط خط ، خط خطی ، خط خط بودن روی بدن انسان یا حیوان
-
رُخ
لهجه و گویش تهرانی
شاخه جوان درخت ومناسب پیوند
-
رخ رخ
لغتنامه دهخدا
رخ رخ . [ رَ رَ ] (ص مرکب ) رخنه رخنه . (یادداشت مؤلف ). چاک چاک . ظاهراً مبدل و مخفف لخت لخت است : ای کرده دلم غم تو رخ رخ تا چند کنم ز عشق پازخ . عماد شهریاری .تو شاد بادی و آزاد بادی از غم دهرعدوت مانده ز بار عنا و غم رخ رخ .سوزنی .
-
رخ رخ
لغتنامه دهخدا
رخ رخ . [ رِ رِ ] (اِ صوت ) رِخ . آواز دندان . (فرهنگ نظام ). ژغ ژغ . و رجوع به رِخ شود.
-
brain coral
مرجان مغزگون
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی] مرجان آبسنگسازی (reef-building coral) که در ظاهر شبیه به مغز انسان است
-
مرجانچهر
فرهنگ نامها
(تلفظ: marjān čehr) ویژگی آن که چهرهاش مثل مرجان سرخ گون است ؛ (به مجاز) زیبا رو .
-
مرجاندخت
فرهنگ نامها
(تلفظ: marjān doxt) (مرجان + دخت = دختر) دختر مرجانگونه ، دختر سرخگون ؛ (به مجاز) زیبا رو .
-
تپه مرجان
لغتنامه دهخدا
تپه مرجان .[ ت َپ ْ پ َ م َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان بهنام عرب است که در بخش ورامین شهرستان تهران و بیست و پنج هزارگزی جنوب ورامین کنار راه شوسه ٔ دوازده امام واقع است . جلگه ای معتدل است و 66 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات و صیفی و شغل ا...
-
جامع مرجان
لغتنامه دهخدا
جامع مرجان . [ م ِ ع ِ م َ ] (اِخ ) جامعی است به بغداد این جامع از بناهای خواجه مرجان یکی از والیان بغداد است . وی در تعمیر و تأسیس بناهای خیریه آثار نیکوئی بجا گذاشته است که از جمله ٔ آنها این مدرسه است که معروف به جامع مرجان می باشد. از لحاظ استحک...
-
دره مرجان
لغتنامه دهخدا
دره مرجان . [ دَرْ رَ م َ ] (اِخ ) نام محلی است نزدیک سنندج . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
دریای مرجان
لغتنامه دهخدا
دریای مرجان . [ دَرْ ی ِ م َ ] (اِخ ) شاخه ٔ جنوب غربی اقیانوس کبیر، شمال استرالیا و جنوب شرقی گینه ٔ جدید غرب هبریدیز جدید و کالدونی جدید. جنگ هوائی 1942 م . در اینجا پیشروی ژاپن رابطرف جنوب متوقف ساخت . (از دائرةالمعارف فارسی ).
-
شاخ مرجان
لغتنامه دهخدا
شاخ مرجان . [ خ ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تکه یا شاخه ای از مرجان . رجوع به مرجان شود.