کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرجاندخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرجاندخت
فرهنگ نامها
(تلفظ: marjān doxt) (مرجان + دخت = دختر) دختر مرجانگونه ، دختر سرخگون ؛ (به مجاز) زیبا رو .
-
واژههای مشابه
-
coral
مرجان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی، زمینشناسی] 1. گروهی از موجودات کفزی (benthos) وابسته به ردۀ آنتوزوآ (Anthozoa) که بهصورت منفرد یا جمعی زندگی میکنند 2. اسکلت آهکی باقیمانده از گروهی از موجودات کفزی وابسته به ردۀ آنتوزوآ
-
مرجان
فرهنگ نامها
(تلفظ: marjān) (سریانی) جانور بیمهرهی کوچک دریایی که پوشش آهکی ترشح میکند و نسلهای جدید آن روی بقایای نسل قدیمی زندگی میکنند و جزایر مرجانی را بوجود میآورند ؛ بقایای قرمز رنگ رسوب یافته از همین جانور که از آن در جواهر سازی و ساخت اشیای زینتی اس...
-
مرجان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سُریانی] (زیستشناسی) marjān ۱. جانور بیمهرۀ دریایی که مانند گیاه به زمین چسبیده است.۲. بقایای قرمزرنگ این جانور که در جواهرسازی به کار میرود.
-
مرجان
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) نوعی از جانوران دریایی شبیه به گیاه که مانند گیاه به زمین نمی چسبد.
-
مرجان
لغتنامه دهخدا
مرجان . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالا بخش طالقان شهرستان تهران . در 11 هزارگزی شرق شهرک و 2هزارگزی راه طالقان ، در منطقه کوهستانی سردسیری واقع و دارای 561 تن سکنه است . آبش از رودخانه کوئین و محصولش غلات ، ارزن ، سیب زمینی ، لوبیا، گردو، و ان...
-
مرجان
لغتنامه دهخدا
مرجان . [ م َ ] (اِخ )دهی است از دهستان گیلان بخش گیلان شهرستان شاه آباد در 16 هزارگزی شمال غربی گیلان و یکهزار گزی جنوب راه گیلان به قصرشیرین ، در دشتی گرمسیر واقع و دارای 350 تن سکنه است . آبش از رودخانه گیلان . محصولش برنج ، غلات حبوبات ، توتون ، ...
-
مرجان
لغتنامه دهخدا
مرجان . [ م َ ] (ع اِ) بسد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (فرهنگ اسدی ) (منتهی الارب ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). حجر شجری . وسد. قورل . خروهک . کامه . بستام . قودالیون . قورالیون . (یادداشتهای مؤلف ). مسموع است که مرجان به معنی جوهر سرخ رنگ است در آب دریای شور ...
-
مرجان
دیکشنری عربی به فارسی
مرجان , بسد
-
مَرْجَانُ
فرهنگ واژگان قرآن
مرجان (مرجانها جانوراني گـُل مانند و استوانه اي از رده كيسه تنان هستند در بالاي استوانه ، سر آن ها قرار دارد و در پايين، صفحه اي پهن وجود دارد كه به آن صفحه پايي مي گويند. سلول هاي صفحه پايي موادي آهكي ترشح مي كنند تا مرجان بر روي تخته سنگ ثابت نگه...
-
مرجان
دیکشنری فارسی به عربی
مرجان
-
دخت
واژگان مترادف و متضاد
بنت، دختر، صبیه ≠ ابن
-
دخت
فرهنگ فارسی معین
(دُ خْ) [ په . ] (اِ.) دختر.
-
دخت
لغتنامه دهخدا
دخت . [ دُ ] (اِ) مخفف دختر. (جهانگیری ) (برهان ) (غیاث اللغات ) (لغت محلی شوشتر). دختر. (از آنندراج ). فرزند ماده . (یادداشت مؤلف ). بنت . سلیلة. (منتهی الارب ) : همچنان سرمه که دخت خوبروی هم بسان گرد بردارد ز اوی گرچه هر روز اندکی برداردش بافدم رو...