کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرتکب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مرتکب
/mortakeb/
معنی
اقدامکننده به کاری به ویژه کار زشت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
انجامدهنده، اقدامکننده
دیکشنری
perpetrator
-
جستوجوی دقیق
-
مرتکب
واژگان مترادف و متضاد
انجامدهنده، اقدامکننده
-
مرتکب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mortakeb اقدامکننده به کاری به ویژه کار زشت.
-
مرتکب
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ کِ) [ ع . ] (اِفا.) انجام دهندة کاری ناروا.
-
مرتکب
لغتنامه دهخدا
مرتکب . [ م ُ ت َ ک ِ ](ع ص ) با تهور به کاری درآینده . (از اقرب الموارد). شروع کننده در کاری . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). آغازنده . مشغول شونده . (ناظم الاطباء). || سوارشونده . (فرهنگ نظام ) (غیاث اللغات ). برنشیننده . (ناظم الاطباء). || به عمل آورن...
-
واژههای مشابه
-
مرتکب شدن
دیکشنری فارسی به عربی
ارتکب , فعل
-
مرتکب کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ارتکب
-
مرتکب شد
دیکشنری فارسی به عربی
اِرْتکبَ
-
مرتکب تخلف شد
دیکشنری فارسی به عربی
ارتَکَبَ مُخالَفَة
-
مرتکب جنایت شدن
دیکشنری فارسی به عربی
إجرامٌ
-
مرتکب جنایت شد
دیکشنری فارسی به عربی
أجرَمَ
-
جستوجو در متن
-
perpetrates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مرتکب می شوند، مقصر بودن، مرتکب شدن، مرتکب کردن
-
perpetrate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مرتکب شدن، مقصر بودن، مرتکب کردن
-
perpetrated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انجام شده، مقصر بودن، مرتکب شدن، مرتکب کردن