کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرتعص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرتعص
لغتنامه دهخدا
مرتعص . [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) مار زخم خورده ٔ درپیچنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). نعت فاعلی از ارتعاص . رجوع به ارتعاص در تمام معانی شود. || جنبنده و لرزنده . (از منتهی الارب ). || نیزه ٔ سخت جنبان . || بزغاله ٔ برجهنده از نشاط. (آنندراج ) ...
-
واژههای همآوا
-
مرتعث
لغتنامه دهخدا
مرتعث . [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) زن با گوشواره . (آنندراج ). زینت کرده شده با گوشواره . (ناظم الاطباء). متحلی و آراسته به زیورآلاتی از قبیل گوشواره و گردن بند و امثال آن . (از متن اللغة). نعت است از ارتعاث . رجوع به ارتعاث شود.
-
مرتعس
لغتنامه دهخدا
مرتعس . [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) لرزنده . (آنندراج ). هراسیده . لرزان . (ناظم الاطباء). مرتعش . (از متن اللغة). نعت است از ارتعاس . رجوع به ارتعاس شود.
-
مرطاس
لغتنامه دهخدا
مرطاس . [ م ِ ] (ع اِ) چیزی همانند طاس که با آوای آن پرندگان را برمانند. (مهذب الاسماء).