کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرتدی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مرتدی
/mortadi/
معنی
کسی که ردا پوشیده باشد؛ محتجب.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرتدی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mortadi کسی که ردا پوشیده باشد؛ محتجب.
-
مرتدی
لغتنامه دهخدا
مرتدی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) رداپوشیده . (ناظم الاطباء). چادر برافکنده . (آنندراج ). عبا یا چادر پوشیده .نعت فاعلی است از ارتداء : به رداء کفر مرتدی شده و مرتد گشته . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 272).
-
مرتدی
لغتنامه دهخدا
مرتدی . [ م ُ ت َدْ دی ] (حامص ) مرتد بودن . مرتد شدن . صفت مرتد. رجوع به مرتد شود.
-
جستوجو در متن
-
ارتداد
لغتنامه دهخدا
ارتداد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) رد شدن . (غیاث اللغات ). || برگشتن از دین و جز آن . (منتهی الارب ). از مسلمانی برگشتن و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). مرتدی . قهقری . برگشتن از دینی یا دین آوری . رِدّه . از اسلام برگشتن . (غیاث ). از مذهب اسلام خا...
-
غرابات
لغتنامه دهخدا
غرابات . [ غ ُ ] (اِخ ) نام جائی است ، و در شعر لبید آمده است ، و آبهائی متعلق به خزاعة پائین تر از کُلَیَّة است . کثیر گوید : اقیدی دماً یا ام عمرو هرقته فیکفیک فعل القاتل المتعمدو لن یتعدی ما بلغتم براکب زورة اسفار تروح و تغندی فظلت باکناف الغرابات...
-
رداء
لغتنامه دهخدا
رداء. [ رِ] (ع اِ) چادر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از کشاف اصطلاحات الفنون ). دوش انداز. (ملخص اللغات حسن خطیب ). چادر زیرپوش . (دهار). جامه ای که بر سر و قد گیرند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). لفاع . (منتهی الارب ). ج ، اَرْدیة. (یادد...