کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرتبۀ تک نشانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
یک مرتبه
لغتنامه دهخدا
یک مرتبه . [ ی َ / ی ِ م َ ت َ ب َ / ب ِ ] (ق مرکب ) یک بار. (یادداشت مؤلف ). یک دفعه . || ناگهان . فجاءةً. یک هو. (یادداشت مؤلف ). || (ص مرکب ) یک طبقه . یک اشکوبه . (یادداشت مؤلف ). ساختمان که دارای یک طبقه باشد. رجوع به مرتبه شود.
-
مرتبه دار
فرهنگ فارسی معین
( ~. ) [ ع - فا. ] (ص فا.) صاحب منصب ، صاحب مقام ، مأمور تشریفات .
-
صاحب مرتبه
لغتنامه دهخدا
صاحب مرتبه . [ ح ِ م َ ت َ ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) خداوند مقام : و صاحب مرتبه گرداندش بسبب آنکه بیشتر نزدیک او فرستاد. (تاریخ بیهقی ص 311).
-
فلک مرتبه
لغتنامه دهخدا
فلک مرتبه . [ ف َ ل َ م َ ت َ ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) فلک مرتبت . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فلک مرتبت شود.
-
مرتبه دار
لغتنامه دهخدا
مرتبه دار. [ م َ ت َب َ / ب ِ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) ظاهراً مقام و منصبی بوده است در دربار شاهان و امیران آن که در مجلس ملوک و امیران جایگاه درباریان و صاحبان مقام را معین می دارد و هر کس بجای خود هدایت می کند. مأمور تشریفات درباری در این جا شواهد م...
-
اعلا مرتبه
لغتنامه دهخدا
اعلا مرتبه . [ اَ م َ ت َ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) بالاترین مرتبه . گرانقدرترین . بهترین نوع . کاملترین : لباسی سبب شهرت است که در اعلا مرتبه ٔ تکلف باشد. (انیس الطالبین ص 190).
-
بزرگ مرتبه
لغتنامه دهخدا
بزرگ مرتبه . [ ب ُ زُم َ ت َ ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) بلندپایه . دارای مقام ارجمند و عالی . مهتر. مرد بزرگ . (یادداشت بخط دهخدا).
-
عالی مرتبه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] ‹عالیمرتبت› [قدیمی] 'ālimartabe داری مقام و مرتبۀ عالی؛ بلندمرتبه.
-
نهمین مرتبه
دیکشنری فارسی به عربی
تسع
-
نوزدهمین مرتبه
دیکشنری فارسی به عربی
تسعة عشر
-
بلند مرتبه
دیکشنری فارسی به عربی
وقور
-
simple stage
مرتبۀ تکنشانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] مرتبهای که با بودن یا نبودن یک پدیدۀ شاخص شناخته میشود
-
higher order conditioning
شرطیسازی مرتبهبالاتر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] روشی در شرطیسازی پاولفی که در آن محرک شرطی یک آزمایش بهعنوان محرک غیرشرطی آزمایش دیگر عمل میکند
-
نودمین درجه یا مرتبه
دیکشنری فارسی به عربی
تسعون
-
رسید به (مرتبه ای)
دیکشنری فارسی به عربی
اِرتَقي إلي