کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرتبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مرتبه
/martabe/
معنی
۱. مقام؛ منزلت؛ پایه.
۲. بار؛ دفعه.
۳. (تصوف) هریک از مراحل سلوک.
۴. طبقۀ ساختمان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بار، پاس، دفعه، ده، کرت، مرحله، مره
۲. درجه، شان، لیاقت، مرتبت، پایه، پایگاه، مقام، منزلت، منصب
۳. رتبه، طبقه، قدر
دیکشنری
condition, degree, estate, grade, rank, station, status, step, time
-
جستوجوی دقیق
-
مرتبه
واژگان مترادف و متضاد
۱. بار، پاس، دفعه، ده، کرت، مرحله، مره ۲. درجه، شان، لیاقت، مرتبت، پایه، پایگاه، مقام، منزلت، منصب ۳. رتبه، طبقه، قدر
-
stage 3
مرتبه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] درجهای از توسعۀ فرهنگی در یک دوره که وجه مشخص آن به فنّاوری و مسایل اجتماعی و آیینی یا اعتقادی برمیگردد
-
مرتبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مرتَبَة، جمع: مراتب] ‹مرتبت› martabe ۱. مقام؛ منزلت؛ پایه.۲. بار؛ دفعه.۳. (تصوف) هریک از مراحل سلوک.۴. طبقۀ ساختمان.
-
مرتبه
فرهنگ فارسی معین
(مَ تَ بَ یا بِ) [ ع . مرتبة ] (اِ.) پایه ، منزلت . ج . مراتب .
-
مرتبه
لغتنامه دهخدا
مرتبه . [ م َ ت َ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِ) پایه . درجه . مقام . حد. مرحله . اندازه . رتبه : ثمره ٔ این اعتراف و رضا آن است که احاطه کند زیادتی فضل خدا را و دریابد مرتبه ٔ بلند ثواب . (تاریخ بیهقی ص 309). مرتبه ٔ هر کسی پیدا کرد. (مجمل التواریخ ، از فر...
-
مرتبه
لغتنامه دهخدا
مرتبه . [ م ُ رَت ْ ت َ ب َ ] (ع ص ) درست کرده شده . (غیاث اللغات ). ترتیب داده شده . منظم . تأنیث مرتب است . رجوع به مرتّب شود. || درجه به درجه داشته شده . (غیاث اللغات ). تأنیث مرتب است . رجوع به مرتّب شود.
-
مرتبه
دیکشنری فارسی به عربی
درجة , طلب , مجال , مکان , موقع
-
مرتبه
لهجه و گویش تهرانی
طبقه ساختمان
-
واژههای مشابه
-
مرتبة
لغتنامه دهخدا
مرتبة.[ م َ ت َ ب َ ] (ع اِ) پایگاه بلند. منزلت رفیع. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). رجوع به مرتبت و مرتبه شود. || پایگاه . (مهذب الاسماء). منزلة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). پایه . (منتهی الارب ). مکانت .(منتهی الارب ). رجوع به مرتبه و مرتبت ش...
-
bond order
مرتبۀ پیوند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] میزان چگالی الکترون در یک پیوند در مقایسه با پیوند یگانه
-
birth order
مرتبۀ تولد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] نوبت یک تولد در زنجیرۀ زایمانهای یک مادر
-
complex stage
مرتبۀ چندنشانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] مرتبهای که با کشف دستساختهها یا پدیدارهایی متفاوت که گمان میرود باید با هم پیدا شوند مشخص میشود
-
order of reaction
مرتبۀ واکنش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] توانی که براساس آن تأثیر غلظتها در معادلۀ ریاضی سرعت نشان داده میشود و بر مبنای آن تغییر سرعت واکنش با غلظت واکنشدهندهها در یک دمای مشخص مرتبط است
-
بلند مرتبه
فرهنگ واژههای سره
فرازمند