کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرتبط کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مرتبط کردن
مترادف و متضاد
ربطدادن، ارتباط دادن، مرتبط ساختن، وصل کردن
دیکشنری
connect, link
-
جستوجوی دقیق
-
مرتبط کردن
واژگان مترادف و متضاد
ربطدادن، ارتباط دادن، مرتبط ساختن، وصل کردن
-
واژههای مشابه
-
related body
تنالگان مرتبط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم کتابداری و اطلاعرسانی] تنالگانی که با تنالگانی دیگر مرتبط است، ولی از نظر سلسلهمراتب تابع آن نیست
-
communicating class
ردۀ مرتبط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار] در زنجیر مارکوف، مجموعهای از حالتها که در آنها هر جفت مرتبط باشند
-
related-key cryptanalysis
تحلیل رمز کلیدمرتبط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] نوعی تحلیل رمز مشابه با تحلیل تفاضلی رمز که در آن تفاضل بین کلیدها بررسی میشود
-
تاریخگذاری مرتبط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] ← تاریخگذاری همزمانی
-
related key attack
حملۀ کلید مرتبط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] حملهای که در آن مهاجم با اطلاع از رابطۀ بین چند کلید و دسترسی به توابع رمزگذاری متناظر در پی یافتن کلید است
-
جستوجو در متن
-
intercommunicated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مصاحبه شده، مرتبط بودن با، مراوده داخلی داشتن، مبادله کردن، امیزش کردن، معاشرت کردن
-
intercommunicates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تعامل می کند، مرتبط بودن با، مراوده داخلی داشتن، مبادله کردن، امیزش کردن، معاشرت کردن
-
associated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مرتبط است، شریک کردن، مصاحبت کردن، وابسته کردن، امیزش کردن، همدم شدن، پیوستن، مربوط ساختن، معاشرت کردن
-
intercommunicate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ارتباط برقرار کردن، مرتبط بودن با، مراوده داخلی داشتن، مبادله کردن، امیزش کردن، معاشرت کردن
-
correlate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همبستگی، قرین، مرتبط کردن، همبستگی داشتن
-
correlating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همبستگی، مرتبط کردن، همبستگی داشتن
-
متصل کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. وصل کردن، مرتبط کردن، چسباندن، چسبانیدن، ارتباط دادن ۲. چسباندن، پیوند دادن