کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مربت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مربت
لغتنامه دهخدا
مربت . [ م ُ رَب ْ ب ِ ] (ع ص ) پرورنده . (آنندراج ). تربیت کننده ٔ کودک . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از تربیت . رجوع به تربیت شود. || آن که به آرامی دست بر پهلوی بچه زند تا خواب رود و آرام گیرد. (ناظم الاطباء). رجوع به تربیت شود.
-
واژههای همآوا
-
مربط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مرابط] [قدیمی] marbat جای بستن چهارپایان.
-
مربط
فرهنگ فارسی معین
(مَ بِ) [ ع . ] (اِ.) جای بستن .
-
مربط
لغتنامه دهخدا
مربط. [ م َ ب َ / م َ ب ِ ] (ع اِ) جای بستن چارپایان . (از متن اللغة). اصطبل : یارب مرا برون بر ز اینجا که حیف باشدیوسف به مهبط چه ، عیسی به مربط خر. شرف شفروه .خواهم ز بخت یکدلش در عرش بینم منزلش زرادخانه بابلش مربط خراسان بینمش .خاقانی .
-
مربط
لغتنامه دهخدا
مربط. [ م ِ ب َ ] (ع اِ) آنچه ستور رابه وی بندند. (از آنندراج ) (از متن اللغة) (از منتهی الارب ). رسن . (مهذب الاسماء). ریسمان یا زنجیری که ستور را بدان بندند. || زنجیر؛ چند مربط فیل ، چند زنجیر فیل . (یادداشت مؤلف ). از زنجیر مراد حیوان است معادل ر...
-
مربة
لغتنامه دهخدا
مربة. [ م َ رَب ْ ب َ ] (ع اِ) سلطنت . یقال : طالب مربته ، ای مملکته . (منتهی الارب ). || مرباب . مرب . مربوبة. (متن اللغة). رجوع به مَرب ّ شود.
-
مربة
لغتنامه دهخدا
مربة. [ م ُ رَب ْ ب َ ] (ع اِ) مربا. مازیاره . رچال . ربید. (ناظم الاطباء). رجوع به مربا شود.