کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مراودة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
داد و ستد
لهجه و گویش تهرانی
بازرگانی ،مراوده،بده بستان
-
مراود
لغتنامه دهخدا
مراود. [ م ُ وِ ] (ع ص ) خواستگار مبرم و عاشق و طالب زن . (از ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از مراودة. رجوع به مراودة شود.
-
پابریده بودن
لغتنامه دهخدا
پابریده بودن . [ ب ُ دَ /دِ دَ ] (مص مرکب ) (... از جائی )؛ ترک مراوده کردن از آن جای . یا به ترک مراوده واداشته شدن از جایی .
-
اتصل
دیکشنری عربی به فارسی
گفتگوکردن , مکاتبه کردن , کاغذ نويسي کردن , مراوده کردن
-
آمد و رفت
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ رَ) (مص مر.) مراوده ، ایاب و ذهاب ، تردد.
-
intercommunicated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مصاحبه شده، مرتبط بودن با، مراوده داخلی داشتن، مبادله کردن، امیزش کردن، معاشرت کردن
-
intercommunicates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تعامل می کند، مرتبط بودن با، مراوده داخلی داشتن، مبادله کردن، امیزش کردن، معاشرت کردن
-
سر و کار
فرهنگ گنجواژه
روبروئی، مراوده، رابطه، ارتباط. سر و کار داشتن= مواجه شدن.
-
مرابطه
واژگان مترادف و متضاد
۱. رابطه، سروکار، مراوده ۲. سرحدبانی، مرزداری، نگهبانی
-
relationship
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ارتباط، نسبت، قرابت، وابستگی، خویشاوندی، مناسبت، مراوده، میانه، خویشی
-
friendships
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دوستی، رفاقت، مودت، محبت، اشنایی، تولی، مراوده، خصوصیات
-
intercommunicate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ارتباط برقرار کردن، مرتبط بودن با، مراوده داخلی داشتن، مبادله کردن، امیزش کردن، معاشرت کردن
-
friendship
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دوستی، رفاقت، مودت، محبت، اشنایی، تولی، مراوده، خصوصیات
-
مصاحبت
واژگان مترادف و متضاد
صحبت، مراوده، مصاحبه، همدمی، همرازی، همراهی، همزانویی، صحبت، همسخنی، همصحبتی، همنشینی
-
معاشرت
واژگان مترادف و متضاد
آمیزش، اختلاط، انس، صحبت، حشر، خلط، مجالست، مخالطت، مراوده، همدمی، همنشینی