کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مراقب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مراقب
/morāqeb/
معنی
۱. مراقبتکننده؛ نگهبان.
۲. (تصوف) سالکی که در حال مراقبت است.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پاسدار، حارس، دیدهبان، دیدهور، گماشته، محافظ، مستحفظ، مهیمن، نگاهبان، نگاهدار، نگهبان
۲. آگاه، گوشبزنگ، مترصد، متوجه، ملتفت، منتظر، مواظب، ناظر
۳. رقیب
دیکشنری
attentive, chary, jealous, minder, observant, observer, sedulous, tender, vigilant, watchful
-
جستوجوی دقیق
-
مراقب
واژگان مترادف و متضاد
۱. پاسدار، حارس، دیدهبان، دیدهور، گماشته، محافظ، مستحفظ، مهیمن، نگاهبان، نگاهدار، نگهبان ۲. آگاه، گوشبزنگ، مترصد، متوجه، ملتفت، منتظر، مواظب، ناظر ۳. رقیب
-
مراقب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] morāqeb ۱. مراقبتکننده؛ نگهبان.۲. (تصوف) سالکی که در حال مراقبت است.
-
مراقب
فرهنگ فارسی معین
(مُ قِ) [ ع . ] (اِ فا.) نگهبان ، مراقبت کننده .
-
مراقب
لغتنامه دهخدا
مراقب . [ م َ ق ِ ](ع اِ) ج ِ مرقب . (متن اللغة). رجوع به مَرقَب شود.
-
مراقب
لغتنامه دهخدا
مراقب . [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) نگرنده . مواظبت کننده . مواظب . ناظر. نگران . که می پاید و مراقبت میکند : رو مراقب باش بر احوال خویش نوش بین در داد و اندر ظلم نیش . مولوی .مدتی زن شد مراقب هر دو راتا که شان فرصت نیفتد در خلا. مولوی . || حارس . (از متن الل...
-
مراقب
دیکشنری عربی به فارسی
نگهدار , نگهبان , حافظ , اگاهي دهنده , انگيزنده , گوشيار , به علا ءم رمزي مخابراتي گوش دادن , مبصر , مشاهده کننده , مراقب , پيرو رسوم خاص , سرپرست , ولي , رءيس , ناظر , قراول , بازرس
-
مراقب
دیکشنری فارسی به عربی
متيقظ , مراقب , مراقبة , ملتزم
-
مراقب
واژهنامه آزاد
(پهلوی) هودار.
-
واژههای مشابه
-
air traffic controller
مراقب پرواز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] فرد مسئول هدایت هواپیما از دور و نظارت بر پرواز آن
-
اصحاب مراقب
لغتنامه دهخدا
اصحاب مراقب . [ اَ ب ِ م ُ ق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) طایفه ای از اهل شهود در تداول متصوفه . رجوع به شهود و اهل شهود شود.
-
مراقب بودن
دیکشنری فارسی به عربی
عقل ، اِحْتِراسٌ
-
بپا یا مراقب دوشیزه
دیکشنری فارسی به عربی
عنب الثعلب
-
بنظرامدن مراقب بودن
دیکشنری فارسی به عربی
نظرة
-
مراقب و امین
فرهنگ گنجواژه
معتمد.