کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرافقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مرافقه
معنی
(مُ فَ قَ یا قِ) [ ع . ] (مص ل .) دوست شدن ، همراه شدن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرافقه
فرهنگ فارسی معین
(مُ فَ قَ یا قِ) [ ع . ] (مص ل .) دوست شدن ، همراه شدن .
-
واژههای مشابه
-
مرافقة
لغتنامه دهخدا
مرافقة. [ م ُ ف َ ق َ ] (ع مص ) با کسی همراهی کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). مصاحب و همراه کسی شدن در سفر. (از متن اللغة). رفیق و مصاحب کسی گشتن . (از اقرب الموارد). || ملاطفت نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رفق کردن . (ف...
-
جستوجو در متن
-
رفاق
لغتنامه دهخدا
رفاق . [ رِ ] (ع مص ) مُرافَقَة. (ناظم الاطباء). رجوع به مرافقة شود.
-
مرافقت
لغتنامه دهخدا
مرافقت . [ م ُ ف َ / ف ِ ق َ ] (از ع اِمص ) مرافقة. همراهی و رفاقت کردن . (غیاث اللغات ). رجوع به مرافقة شود. || رفاقت . همراهی . همگامی . هم سفری : تنی چند از روندگان متفق سیاحت بودند.خواستم مرافقت کنم موافقت نکردند. (گلستان سعدی ). طایفه ای از اوبا...
-
مرافق
لغتنامه دهخدا
مرافق . [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) همراه . موافق . (منتهی الارب ). آنکه در سفر همراهی کند: رافَقَه ُ؛ صاحبه فی السفر. (متن اللغة). رفیق . مصاحب . (از اقرب الموارد). نعت فاعلی است از مرافقة. رجوع به مرافقة شود. || در بدیع، صنعت مرافق آن است که شعری بگویند (وا...
-
غایوس
لغتنامه دهخدا
غایوس . (اِخ ) نام دوتن : 1- شخصی مقدونی (مکدونیه ٔ) که پولس را در قرنتس ضیافت نمود در وقتی که رساله ٔ خود را به رومانیان می نوشت (رساله ٔ رومیان 16: 23) لهذا پولس وی را تعمید داده (اول قرنتیان (1: 14) وی با پولس بافسس شد و فتنه گران بر وی دست انداخت...