کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مراغة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مراغة
لغتنامه دهخدا
مراغة. [ م َ غ َ ] (ع اِمص ) عمل به خاک غلطیدن . (لسان العرب از حواشی چهارمقاله ). غلطیدن عموماً و غلطیدن اسب و خر خصوصاً. (از برهان قاطع). در عربی به معنی غلطیدن جانور است خواه طائر باشد خواه چارپا، در این صورت اسم ظرف است از روغ به معنی غلطیدن حیوا...
-
مراغة
لغتنامه دهخدا
مراغة. [ م َ غ َ] (اِخ ) لقبی است که فرزدق یا اخطل شاعر به مادر جریر شاعر داده اند به قصد سب و توهین ، و جریر را ابن مراغة خوانده اند به معنی کسی که مادرش چون خر ماده ای تن به هر نره خری درداده است . رجوع به تاج ص 133 شود.
-
مراغة
لغتنامه دهخدا
مراغة. [ م َرْ را غ َ ] (ع ص )غلطنده . (ناظم الاطباء). متمرغ . (متن اللغة). خرغلت زننده . چارپائی که بر خاک غلطد و خود را در خاک مالد.
-
واژههای مشابه
-
مراغه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مراغَة] [قدیمی] marāqe غلتیدن (روی خاک).〈 مراغه کردن: [قدیمی] = مراغه: ◻︎ چون مراغه کند کسی بر خاک / چون بُوَد خاک از او چه دارد باک (عنصری: لغت فرس۱: مراغه).
-
مراغه
فرهنگ فارسی معین
(مَ غَ یا غ ) [ ع . مراغة ] (اِ.) جای غلتیدن ستوران .
-
مراغه
لغتنامه دهخدا
مراغه . [ م َ غ َ / غ ِ ] (از ع ، اِمص ) غلتیدن . (لغت فرس اسدی ) (جهانگیری ). غلتیدن بود به پهنا. (نسخه ای از لغت فرس ) (اوبهی ). غلطیدن عموماً و غلطیدن اسب و خر خصوصاً. (برهان قاطع). خرغلت زدن . خرغلط زدن . به خاک غلطیدن و خود را به خاک مالیدن و غل...
-
مراغه
لغتنامه دهخدا
مراغه . [ م َ غ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ایل تیمور بخش شهرستان مهاباد، در 29/5هزارگزی جنوب غربی مهاباد و 13هزارگزی غربی راه مهاباد به سردشت درمنطقه ٔ کوهستانی معتدلی واقع و دارای 114 تن سکنه است . آبش از رودخانه ٔ مهاباد. محصولش غلات ، چغندر، توت...
-
مراغه
لغتنامه دهخدا
مراغه . [ م َ غ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهپایه ٔ بخش نوبران شهرستان ساوه . در 12هزارگزی شمال نوبران ، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع و دارای 1336 تن سکنه است . آبش از رودخانه ٔ آسکین تأمین می شود. محصولش غلات ، بن شن ، عسل ، لبنیات ، بادام ،...
-
مراغه
لغتنامه دهخدا
مراغه . [ م َ غ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد. در 12هزارگزی شمال غربی میان آباد و یکهزارگزی غرب راه بجنورد به اسفراین در جلگه معتدل واقع و دارای 184 تن سکنه است . آبش از قنات تأمین می شود. محصولش غلات ، بن شن ، پن...
-
مراغه
لغتنامه دهخدا
مراغه . [ م َ غ ِ ] (اِخ ) مراغه شهری است بزرگ و خرم و با نعمت و آبهای روان و باغهای خرم یکی باره داشت محکم ، پسر بوساج ویران کرد. (حدود العالم ص 158).مراغه از اقلیم چهارم است طولش از جزایر خالده است قب 4 و 6 عرض از خط استوا لزک شهری بزرگ است و در ما...
-
مراغه کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) به خاک غلتیدن .
-
مراغه زدن
لغتنامه دهخدا
مراغه زدن . [ م َ غ َ / غ ِ زَ دَ ](مص مرکب ) خرغلت زدن . خرغلط زدن . تمرغ : خصمانت مراغه می زننداندر خوی هر چند که بی مرند در تبریزند.؟
-
مراغه کردن
لغتنامه دهخدا
مراغه کردن . [ م َ غ َ / غ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غلط زدن . غلتیدن در خاک . خرغلت زدن . به پهنا در خاک غلت زدن . غلت و وا غلت زدن : چون مراغه کند کسی بر خاک چون بود خاک از او چه دارد باک . عنصری .چون خاک یافتی مراغه دانستی کرد. (تاریخ بیهقی ). ایشان خ...
-
مراغه زن
لغتنامه دهخدا
مراغه زن . [ م َ غ َ/ غ ِ زَ ] (نف مرکب ) غلت زننده . غلطنده : تا به زیر زمانه ٔ کهن است نفس در آرزو مراغه زن است .سنائی .