کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مراغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مراغ
لغتنامه دهخدا
مراغ . [ م َ ] (ع اِ) غلطیدن گاه ستور. (منتهی الارب ). مراغة. جایگاه تمرغ دواب . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). جای غلط زدن چارپایان . جای خرغلط زدن .
-
مراغ
لغتنامه دهخدا
مراغ . [ م َ ](اِخ ) دهی است از دهستان چارکی بخش لنگه ٔ شهرستان لار، در 90هزارگزی شمال غربی لنگه و جنوب کوه سفید، دردامنه ٔ گرمسیری واقع و دارای 350 تن سکنه است . آبش از چاه تأمین می شود. محصولش غلات ، خرما، صیفی و شغل مردمش زراعت است . (از فرهنگ جغ...
-
واژههای مشابه
-
سَمبَلاغ ،سر مراغ
لهجه و گویش تهرانی
معلق زدن از سر
-
کله ملاغ/معلق/مَلَغ/ مَراغ
لهجه و گویش تهرانی
معلق زدن
-
واژههای همآوا
-
مراق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مراقّ] [قدیمی] marāq[q] ۱. (زیستشناسی) لایۀ خارجی پردۀ صفاق.۲. (طب قدیم) نوعی مالیخولیا که آن را ناشی از افزایش سودا میدانستند و عقیده داشتند که گردن بیمار ستبر میشود.
-
مراق
لغتنامه دهخدا
مراق . [ ] (اِخ ) نام ستاره ای در صورت مراءةالمسلسلة. (یادداشت مؤلف ).
-
مراق
لغتنامه دهخدا
مراق . [ م َ راق ق ] (ع اِ) مراق البطن ؛ تنگ و نرم جای شکم . (منتهی الارب ). پوست شکم . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی از یادداشت مؤلف ). زیر شکم و اطراف آن که نازک است . قسمت نازک و نرم زیر شکم . (از متن اللغة) (ازاقرب الموارد). پوست شکم آنجا که تنگ باشد. (یا...
-
مراق
لغتنامه دهخدا
مراق . [ م َرْ را ] (ع ص ) خوردی فروش . شورباپز. (دستور الاخوان ).خوردی پز. شوربافروش . (زمخشری ، از یادداشت مؤلف ).
-
مراق
لغتنامه دهخدا
مراق . [ م ِ / م ِ راق ق ] (ع اِ) نام بیماری است در شکم . (ناظم الاطباء). در طب قدیم نوع مالیخولیا که آن را ناشی از سودا میدانستند و عقیده داشتند که گردن صاحب مرض به علت تصاعد ابخره ستبر میشود : مدعی گر چه خودآزار مراقی داردباب قصاب شکن گردن چاقی دار...
-
مراق
لغتنامه دهخدا
مراق . [ م ُ ] (ع ص ) ریخته شده . (ناظم الاطباء): اراق الشی ٔ؛ صبه ؛ فالشی ُٔ مراق . (متن اللغة). رجوع به اراقة شود.
-
مراق
لغتنامه دهخدا
مراق . [ م ُرْ را ] (ع ص ، اِ) ج ِ مارِق ، به معنی آنکه از دین خارج شده است . (از متن اللغة). رجوع به مارق و مرق و مروق شود.
-
جستوجو در متن
-
مَلاغ،ملاق
لهجه و گویش تهرانی
مُعلق(زدن)،مراغ