کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مراعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مراعی
/marā'i/
معنی
= مرعا
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مراعی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مَرعیٰ] [قدیمی] marā'i = مرعا
-
مراعی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] morā'i مراعاتکننده.
-
مراعی
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) جِ مرعی .
-
مراعی
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِفا.) مراعات کننده .
-
مراعی
لغتنامه دهخدا
مراعی . [ م َ ] (ع اِ) سبزه زارها که ستوران رادر آن چرانند. (غیاث اللغات ). ج ِ مَرعی ̍. (دستورالاخوان ). رجوع به مرعی شود : احوال مراعی و شکارگاهها ببین . (سیاستنامه از فرهنگ فارسی معین ). که مراعی مساعی و مسارح مناجح عالمیان به قطار امطار این علوم ...
-
مراعی
لغتنامه دهخدا
مراعی . [ م ُ ] (ع ص ) نگهبانی کننده . رعایت کننده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). حارس . نگهبان . حافظ.(ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از مراعات . رجوع به مراعات و مراعاة شود : آواز ناعی به سمع آن شاه مراعی رسید. (لباب الالباب از فرهنگ فارسی معین ).هر دو...
-
واژههای مشابه
-
مراعي لشعور الآخرين
دیکشنری عربی به فارسی
باملا حظه , بافکر , محتاط
-
واژههای همآوا
-
مرائی
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِفا.) ریاکار، متظاهر.
-
مرائی
لغتنامه دهخدا
مرائی . [ م َ ](ع اِ) ج ِ مرآة. (ناظم الاطباء). ج ِ مرآة و مراء و مرایا. (متن اللغة) (اقرب الموارد). رجوع به مرآة شود.
-
مرائی
لغتنامه دهخدا
مرائی . [ م ُ ] (ع ص ) (از «رأی ») ریاکار. (منتهی الارب ). ریاکننده . خودنما. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نیکی فروش .(یادداشت مؤلف ). متظاهر. سالوس . اهل زرق و ریا. ج ،مراؤون : مرائیان را به حطام دنیا بتوان دانست . (تاریخ بیهقی ص 523). و منافقان و ...
-
جستوجو در متن
-
باملا حظه
دیکشنری فارسی به عربی
عرض , مدروس , مراعي لشعور الآخرين
-
بافکر
دیکشنری فارسی به عربی
ذکي , مدروس , مراعي لشعور الآخرين