کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مراست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مراست
واژهنامه آزاد
از آن من است ، آرزوی من است
-
واژههای همآوا
-
مراسة
لغتنامه دهخدا
مراسة. [ م َرْ را س َ] (ع ص ) لیلة مراسة؛ شب دراز و دشوار. (از منتهی الارب ). بعیدة دائبةالسیر. (متن اللغة). شب سخت دیرپای .
-
مراسة
لغتنامه دهخدا
مراسة. [ م َس َ ] (ع اِ) سختی . (منتهی الارب ). شدت . (متن اللغة).
-
مراسة
لغتنامه دهخدا
مراسة. [م ُ راس ْ س َ ] (ع مص ) با کسی چیزی را ابتدا کردن یا با کسی به حاکم شدن . (از منتهی الارب ): راسه ؛ فاتحه . (اقرب الموارد). راسّه بالامر؛ فاتحه به . (متن اللغة).
-
جستوجو در متن
-
درخشش
لغتنامه دهخدا
درخشش . [ دُ / دَ / دِ رَ ش ِ ] (اِمص ) عمل درخشیدن . اسم از درخشیدن . درخشندگی . روشنی . رونق . تابداری . (ناظم الاطباء). پرتوافکنی . روشنی دهی : میان بزرگان درخشش مراست چو بخشایش و داد و بخشش مراست . فردوسی .- درخشش جای ؛ جایی که آفتاب و ماه طلوع ...
-
کشانی زمین
لغتنامه دهخدا
کشانی زمین . [ ک َ / ک ُ زَ ] (اِخ ) سرزمین کشانی : کشانی زمین پادشاهی مراست که دارند ازو چینیان پشت راست . فردوسی .رجوع به کشانی شود.
-
نعجه
لغتنامه دهخدا
نعجه . [ ن َج َ ] (ع اِ) نعجة. رجوع به نَعجَة شود : همچو داودم نود نعجه مراست طَمْع در نعجه ٔ حریفم هم بجاست .مولوی .
-
نگارندگی
لغتنامه دهخدا
نگارندگی . [ ن ِ رَ دَ / دِ ] (حامص )صورتگری . نقاشی . نگارگری . عمل نگارنده : در نگارندگی و گلکاری وحی صنعت مراست پنداری .نظامی .
-
گل کاری
لغتنامه دهخدا
گل کاری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) نقش و نگار. گل و بوته که بالای جامه و دیوار و مانند آن نمایند. (آنندراج ) : در نگارندگی و گل کاری وحی صنعت مراست پنداری . نظامی .|| گل کاشتن . عمل گُل کار.
-
حجت گویا
لغتنامه دهخدا
حجت گویا. [ ح ُج ْ ج َت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دلیل روشن : نافه گفتش یافه کم گو کآیت معنی مراست اینک اینک حجت گویا دم بویای من .خاقانی (از آنندراج ).
-
هم نبردی
لغتنامه دهخدا
هم نبردی . [ هََ ن َ ب َ ] (حامص مرکب ) هم نبرد بودن . هم زور بودن یا روبه رو شدن در میدان جنگ : که چوگان و میدان و مردی مراست ابا جنگیان هم نبردی مراست . فردوسی .با هرکه به حکم همنبردی بندی کمر هزار مردی . نظامی .در این هم نبردی چو روباه و گرگ توسرک...
-
پدر بر پدر
لغتنامه دهخدا
پدر بر پدر. [ پ ِ دَ ب َ پ ِ دَ ] (ق مرکب ) اباً عن جدّ : چو بر خسروی تخت بنشست شادکلاه بزرگی بسر برنهادچنین گفت کز دور چرخ روان منم پاک فرزند نوشیروان پدر بر پدر پادشاهی مراست خور و خوشه و برج ماهی مراست . فردوسی .پدر بر پدر پهلوان بوده ام نگهدار تا...
-
گولخ
لغتنامه دهخدا
گولخ . [ ل َ ] (اِ) گولخن . گولخ . کولخ . گلخان . گولخان . گلخن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گلخن که آتشگاه حمام است . (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) (فرهنگ جهانگیری )تون حمام . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) : چون گولخ است قوافی قصیده چون گلشن مر...