کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مراسب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مراسب
لغتنامه دهخدا
مراسب . [ م َ س ِ ] (ع اِ) ستونها. (منتهی الارب ). اواسی . (متن اللغة). دعائم . (اقرب الموارد). || ج ِ مرسب . (از اقرب الموارد). رجوع به مِرسَب شود.
-
جستوجو در متن
-
مرسب
لغتنامه دهخدا
مرسب . [ م َ س َ ] (ع اِ) یکی از مَراسب ، ستون . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ستون و بنای محکم . (ناظم الاطباء). رجوع به مراسب شود.
-
مرسب
لغتنامه دهخدا
مرسب . [ م ِ س َ ] (ع ص ، اِ) مرد عاقل و بردبار. (منتهی الارب ). || رَسَب ، یعنی شمشیر که در زخمگاه پنهان گردد؛ ضربت رأسه بالمرسب . (از اقرب الموارد). شمشیر درگذرنده از چیزی که بر آن برخورد. (ناظم الاطباء). ج ، مَراسب . (اقرب الموارد). || (اِخ ) نام...
-
یارخ
لغتنامه دهخدا
یارخ . [ رُ ] (اِ) عنان بود. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). و منشاء آن ظاهراً شعر زیر از عنصری است :شطرنج فریب را تو شاه و ما رخ مراسب نشاط رارکابی یارخ .بی تردید یکی از دو کلمه ٔ مارخ و رخ به معنی عنان غلط است و هر چند در نسخه ٔ مزبور شاهدی نیاورده ...