کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مراحم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مراحم
/marāhem/
معنی
= مرحمت
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
مرحمتها، لطفها، عنایات، عنایتها، محبتها، مهربانیها
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مراحم
واژگان مترادف و متضاد
مرحمتها، لطفها، عنایات، عنایتها، محبتها، مهربانیها
-
مراحم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مرحمَة] marāhem = مرحمت
-
مراحم
فرهنگ فارسی معین
(مَ حِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مرحمت .
-
مراحم
لغتنامه دهخدا
مراحم . [ م َ ح ِ ] (ع اِ) مهربانیها. ج ِ مرحمت . (غیاث اللغات ). رجوع به مرحمة و مرحمت شود : و مراحم حضرت صاحبقرانی شامل حال همگان گشته . (ظفرنامه ٔ یزدی ، از فرهنگ فارسی معین ).- ارباب مراحم و اشفاق ؛ مردمان مهربان و مشفق . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
مراهم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مرهم] [قدیمی] marāhem = مرهم
-
مراهم
لغتنامه دهخدا
مراهم . [ م َ هَِ ] (ع اِ) ج ِ مرهم . (از متن اللغة). رجوع به مَرهَم شود : الم جراحت ماتمش را به مراهم بیکرانه تسکین بخشد. (ظفرنامه ٔ یزدی از فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
مرحمة
لغتنامه دهخدا
مرحمة. [ م َ ح َ م َ ] (ع مص ) بخشودن . (دستور الاخوان ) (منتهی الارب ) (زوزنی ) (ترجمان علامه جرجانی ص 87). مهربانی کردن . (منتهی الارب ). رقت آوردن و عطوفت کردن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). بخشائیدن . غفران . (از اقرب الموارد). رحمت . (متن ا...
-
استبشار
لغتنامه دهخدا
استبشار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) مژده دادن . (منتهی الارب ). || خبر خوش پرسیدن . (غیاث اللغات ). || شاد شدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). شادمان شدن . شادی یافتن . (زمخشری ). فرَح . سرور. شادی . اِبشار: و التماسات هر یک را بر آن جمله به ...
-
قاضی زاده ٔ افندی
لغتنامه دهخدا
قاضی زاده ٔ افندی . [ دَ / دِ ی ِ اَ ف َ ] (اِخ ) احمد شمس الدین افندی . از علمائی است که در روزگار سلطان مرادخان ثالث مسند مشیخه ٔ اسلامی را یافت . وی به سال 918 هَ . ق . متولد شد و در دوره ٔ تحصیل از خرمن دانش مشاهیری چون چوی زاده و ابوالسعود افندی...
-
صائن وزیر
لغتنامه دهخدا
صائن وزیر. [ ءِ ن ِ وَ ] (اِخ ) نصرةالدین عادل ، ملقب به رکن الدین صائن . خوندمیر گوید: وی از اولاد ضیاءالملک محمدبن مودود بود. و ضیاءالملک در زمان سلطان محمد خوارزمشاه به منصب عارضی سپاه اشتغال داشت ، و در آن اوان که سلطان جلال الدین در کنار آب سند ...
-
صبا
لغتنامه دهخدا
صبا. [ ص َ ] (اِخ ) فتح علی خان . وی از مردم کاشان است و در شیراز به سر می برد. هدایت در ریاض العارفین از وی به ملک الشعرا و سلطان البلغا و افصح المتأخرین و المعاصرین تعبیر کند و گوید: آن جناب از اعیان و اشراف شهر کاشان بود و مدتی در شیراز به سر برد...
-
ابونصر
لغتنامه دهخدا
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) ابن احمدالکاشی ملقب به معین الدین . خوندمیر در دستورالوزراءآرد (ص 194) که او بزیور انواع فضایل نفسانی و اصناف کمالات انسانی محلی و آراسته بود و از افعال ردیه واوصاف دنیه مانند عجب و نخوت و کبر و خست محلی و پیراسته ، خال او ن...
-
پسوم
لغتنامه دهخدا
پسوم . [ پْسُم ْ/ پ ِ سُم ْ ] (اِخ ) نام کتابی از عهد عتیق مرکب از 150 مزمور مقدس که کاتولیکها آنرا بداود نسبت کنند و آنها از حیث زیبائی شعر وخیالات عالی شاهکار شعر تغزلی بشمار است و یهود آن مزامیر را هنوز عالیترین سرود مذهبی دانند و در نزد کاتولیکها...