کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مراجیح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مراجیح
لغتنامه دهخدا
مراجیح . [ م َ ] (ع ص ،اِ) ابل مراجیح ؛ شترانی که در پویه دویدن بجنبند. (منتهی الارب ): ذات اراجیح فی سیرها؛ شترانی که در سیر و رفتن دارای اهتراز و جنبش هستند. (از اقرب الموارد). || قوم مراجیح ؛ دانشمندان و حکیمان . (منتهی الارب ). حکما. واحد آن مرجح...
-
جستوجو در متن
-
مراجح
لغتنامه دهخدا
مراجح . [ م َ ج ِ ] (ع ص ، اِ) مراجیح . بردباران . حلماء. (از متن اللغة). || خرمابنان گرانبار. (آنندراج ). مواقیر. نخل های پربار سنگین از بار. (از متن اللغة). رجوع به مَراجیح شود.
-
دانشمند
لغتنامه دهخدا
دانشمند. [ ن ِ م َ ] (ص مرکب ) عالم . دانشی . صاحب دانش . (انجمن آرا). ساحر. کرسی . داناج . دنوج . شیخ . دانش پژوه . (لغت نامه ٔ اسدی ). بسیار دانا. حر. نحریر. (نصاب ). دانشور. دانشگر. دانشومند. فاضل . دانا. حامل علم : حملةالعلم فی الاسلام اکثرهم الع...
-
پویه
لغتنامه دهخدا
پویه . [ ی َ /ی ِ ] (اِمص ) اسم از پوییدن . رفتاری متوسط نه آهسته و نه تند. (برهان ). رفتن نه بشتاب و نه نرم . رواغ . (منتهی الارب ). تاخت . بپویه رفتن . پوییدن : زواره چو بشنید آن پند اوی بپویه فکند اسپ و بنهاد روی . فردوسی .یکی شارسان دید و جای بزر...