کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مراجعت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مراجعت کردن
مترادف و متضاد
بازگشتن، بر گشتن، رجعت کردن ≠ رفتن، عزیمت کردن
دیکشنری
return
-
جستوجوی دقیق
-
مراجعت کردن
واژگان مترادف و متضاد
بازگشتن، بر گشتن، رجعت کردن ≠ رفتن، عزیمت کردن
-
واژههای مشابه
-
مراجعت موج
دیکشنری فارسی به عربی
انحسار الموج
-
جستوجو در متن
-
برگردیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹بردیدن› bargardidan ۱. برگشتن؛ واپس آمدن؛ بازآمدن؛ مراجعت کردن.۲. خلاف کردن؛ اعراض کردن؛
-
معاودت
واژگان مترادف و متضاد
۱. برگشت، عودت، بازگشت، رجعت، عود، مراجعت ۲. بازگشتن، مراجعت کردن ≠ عزیمت
-
باز گشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. آمدن، بازآمدن، برگشتن، رجعت کردن، مراجعت کردن ≠ عازم شدن، عزیمت کردن ۲. عود کردن ۳. پشیمان شدن، توبه کردن ۴. منصرف شدن ≠ مصمم شدن ۵. مرتبط بودن، ارتباط داشتن
-
انجسکیدن
لغتنامه دهخدا
انجسکیدن . [ اَ ج َ دَ ] (مص ) بازگشتن و مراجعت کردن . (ناظم الاطباء). || بازداشتن و منع کردن . (ناظم الاطباء).
-
بازگشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) bāzgašt بازگرد؛ برگشتن از جایی؛ مراجعت؛ عود.بازگشتن۱. بازگردیدن؛ برگشتن.۲. برگشتن از جایی؛ مراجعت کردن.۳. [قدیمی، مجاز] توبه کردن.۴. [قدیمی] از کاری دست برداشتن.۵. [قدیمی] منصرف گشتن.
-
برگردیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ دَ) (مص ل .) 1 - مراجعت کردن . 2 - تغییر یافتن . 3 - واژگون شدن .
-
پس خواندن
لغتنامه دهخدا
پس خواندن .[ پ َ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) خواندن کسی را که بازگردد. مراجعت خواستن از کسی . دعوت به بازگشت کردن .- پس خواندن صیغه ؛ فسخ کردن عقدی . فسخ کردن با عبارات رسمی .
-
عودت
لغتنامه دهخدا
عودت . [ ع َ دَ ] (ع مص ) عودة. بازگشتن . مراجعت کردن . رجعت کردن . || (اِمص ) بازگشت . برگشت : گفت گرگان محل عودت است و اینجا بودن روی ندارد، به استرآباد باید آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 56). و رجوع به عودة شود.- عودت دادن ؛ رد کردن . بازگردانیدن . ...
-
پس آوردن
لغتنامه دهخدا
پس آوردن . [ پ َ وَ دَ ] (مص مرکب ) مراجعت دادن چیزی . رد کردن چیزی خریده به مالک اوّلی آن .
-
گشتن
فرهنگ فارسی معین
(گَ تَ) [ په . ] (مص ل .) 1 - دور زدن ، گردیدن . 2 - تغییر کردن . 3 - شدن . 4 - جستجو کردن . 5 - گردش ، سیر کردن . 6 - چرخیدن ، دور زدن . 7 - مراجعت کردن . 8 - جنگ کردن ، مبارزه کردن ، 9 - انتقال یافتن ، رسیدن . 10 - زایل شدن ، غروب کردن .
-
انصراف
فرهنگ فارسی معین
(اِ ص ِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - بازگشتن ، مراجعت کردن . 2 - باز ماندن . 3 - از عقیدة خود برگشتن .