کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مراتع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مراتع
/marāte'/
معنی
= مرتع
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
مرتعها، چراگاهها، مرغزارها، علفزارها
برابر فارسی
چراگاه ها
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مراتع
واژگان مترادف و متضاد
مرتعها، چراگاهها، مرغزارها، علفزارها
-
مراتع
فرهنگ واژههای سره
چراگاه ها
-
مراتع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مَرتَع] marāte' = مرتع
-
مراتع
فرهنگ فارسی معین
(مَ تِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مرتع ؛ چراگاه ها.
-
مراتع
لغتنامه دهخدا
مراتع. [ م َ ت ِ ] (ع اِ) ج ِ مَرْتَع، به معنی چراگاه .رجوع به مَرتَع شود : اشتراک در مراتع نعم و اتحاد میان صنایع و خدم محقق شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 238). نوع انسان چنان نواحی و مرابع به چشم وگوش ندیده و نشنیده و جنس وحوش به غور و نجد چنان مراعی ...
-
جستوجو در متن
-
rangelands
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مراتع
-
herrings
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مراتع، شاه ماهی
-
grazing system
نظام چرا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] شاخهای از مدیریت چرا که دورههای ممنوعیت و آزادی چرا را در مراتع تعیین میکند
-
مرتع
فرهنگ فارسی معین
(مَ تَ) [ ع . ] (اِ.) چراگاه . ج . مراتع .
-
grazing preference 1
اولویت چرا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] اولویتی که برای تخصیص مجوز چرا به دامداران در مراتع و اراضی عمومی قائل میشوند
-
پلهم کوتی
لغتنامه دهخدا
پلهم کوتی . [ پ َ هََ ] (اِخ ) نام یکی از مراتع و چراگاههای اشرف . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 64).
-
pastures
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مراتع، علفزار، چرا گاه، گیاه و علق قصیل، چریدن، چراندن، چرانیدن، چریدن در، تغذیه کردن
-
حق المرتع
لغتنامه دهخدا
حق المرتع. [ ح َق ْ قُل ْ م َ ت َ ](ع اِ مرکب ) حقی که شبانان و چوبداران بصاحبان مراتع و چراگاه ها دهند برای چرانیدن احشام خویش در آن .
-
لبوب
لغتنامه دهخدا
لبوب . [ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ لب . (منتهی الارب ) : حبوب و لبوب نضج و نما نیافت و انواع ارتفاعات در مراتع و مزارع بخس و نقصان پذیرفت . (سندبادنامه ص 122).