کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مذل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مظل
لغتنامه دهخدا
مظل . [ م ِ ظَل ل ] (ع اِ) سایبان . (غیاث ) (آنندراج ).
-
مضل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مضلّ] [قدیمی] mozel[l] ۱. گمراهکننده.۲. آنکه سبب گمراهی کسی شود.
-
مظل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مظلّ] [قدیمی] mozel[l] سایهانداز؛ سایهدار.
-
مُّضِلٌّ
فرهنگ واژگان قرآن
گمراه كننده
-
جستوجو در متن
-
مذال
لغتنامه دهخدا
مذال . [ م ِ ] (ع مص ) مَذَل . مذالة. (متن اللغة). رجوع به مَذَل شود. || مَذل . مَذَل . (متن اللغة). رجوع به مَذَل شود.
-
ذلیل
لغتنامه دهخدا
ذلیل . [ ذِل ْ لی ] (ع ص ) ذلیل کننده . مُذِل ّ.
-
مذیل
لغتنامه دهخدا
مذیل . [ م َ ] (ع ص ) بسیار تفته و بی قرار. (منتهی الارب ). مریضی که قرار و آرام ندارد و ضعیف است . (از اقرب الموارد). رجوع به مذل و مذال شود. || فاش کننده ٔ راز. (منتهی الارب ). مفشی سر. (اقرب الموارد). رجوع به مذل شود. || سست . (منتهی الارب ): مذل ...
-
خوارکننده
لغتنامه دهخدا
خوارکننده . [ خوا / خا ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) مُذِل ّ. هائن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
معز
لغتنامه دهخدا
معز. [ م ُ ع ِزز ] (ع ص ) گرامی دارنده . (آنندراج ). کسی که تعظیم می کند و عزیز می دارد. (ناظم الاطباء). عزیزکننده . عزت بخش . مقابل مُذِل ّ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : وان قلم اندر بنانش گه معز و گه مذل دشمنان زو با مذلت دوستان بااعتزاز.منوچهری .
-
اعتزاز
لغتنامه دهخدا
اعتزاز. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) عزیز شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). و با حرف «باء» متعدی شود، یقال : اعتز بفلان ؛ ای عد نفسه عزیزة به . (منتهی الارب ) : وآن قلم اندر بنانش گه معز و گه مذل دشمنان زو با...
-
مذلت
لغتنامه دهخدا
مذلت . [ م َ ذَل ْ ل َ ] (از ع اِمص ) ذل . ذلالت . ذلة. خوار شدن . (غیاث اللغات ). مذلة. رجوع به مذلة شود. || (اِمص ) خواری . ذلت . ذل . هوان . مقابل عزت : هر کس که می نخواهد او را به تخت ملک بادا به زیر خاک مذلت تنش نهان . فرخی .و آن قلم اندر بنانش ...
-
خدا
لغتنامه دهخدا
خدا. [ خ ُ ] (اِخ ) نام ذات باری تعالی است همچو «اله » و «اﷲ». (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در حاشیه ٔ برهان قاطع در وجه اشتقاق این کلمه چنین آمده است : پهلوی متأخر xvatay ، پهلوی اشکانی xvatadh ، پازند « xvadaiهوبشمان ص 54 ح » «مسینا 139...